۲۰ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۴:۳۹ ب.ظ حدیث وصل
مانند یک فرشته ی از پا نشسته بود

مانند یک فرشته ی از پا نشسته بود

مانند یک فرشته ی از پا نشسته بود
غمگین تر از همیشه در آنجا نشسته بود
هشتاد و چار حوریه دور نگاش بود
دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود
بر روی دامنش که نسیم مدینه داشت
تنها نماد کوچک زهرا نشسته بود
پایین پای محمل مانند منبرش
موسی نشسته بود، مسیحا نشسته بود
می خواست خطبه ای به زبانش بیاورد
بی خود نبود این همه بالا نشسته بود

ادامه مطلب...
۲۴ آبان ۹۳ ، ۱۶:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۱۱ ب.ظ حدیث وصل
بازار اگر چه پر شده از سم فروش ها

بازار اگر چه پر شده از سم فروش ها

بازار اگرچه پر شده از سم فروش ها

اما دلم خوش است به مریم فروش ها

شاد از خریدن غم عشقم ولی دریغ

غمگینم از تجارت ماتم فروش ها

لشکر کشیده ایم بدنبال حق ولی

پرچم سپرده ایم به پرچم فروش ها

یک عده گرم روضه ی خورشید کربلا

یک عده ذره بین پی شبنم فروش ها

پشت سر حسین و سر سفره ی یزید

چیزی شبیه ظاهر آدم فروش ها

هم داغدار زینب و هم روضه خوان شمر

این است کار و کاسبی دم فروش ها

ادامه مطلب...
۲۲ آبان ۹۳ ، ۱۳:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۰۱ ب.ظ حدیث وصل
اما هنوز کوفه ای از بی وفایی ام

اما هنوز کوفه ای از بی وفایی ام

این روزها پر از تب مولا کجایی‌ام
اما هنوز کوفه‌ای از بی وفایی‌ام 
ای زخمی از دوروئی من! دوست دارمت
در گیر و دار تیرگی و روشنایی‌ام 
گم کرده ام مسیر تو را در غبار شهر
اما اسیر توست دل روستایی‌ام 
گفتند کربلای زمینی... نیامدم
حالا که راه بسته شده من هوایی‌ام 
این بار چندم است که تا مرز آمدم
آه از شکسته بالی و بی دست و پایی‌ام... 
پلکم که گرم می‌شود از خواب می‌پرم
با سرفه های همسفر شیمیایی‌ام 
آورده‌ام بضاعت مزجاة قوم را
انگشتر "عزیز"م و تسبیح دایی‌ام 
آورده‌ام پناه به شش گوشه ی غمت
برگشته‌ام به اصلیت نینوایی‌ام 

ادامه مطلب...
۲۲ آبان ۹۳ ، ۱۲:۰۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

ما که هر وقت گقته ایم خدا از خدایت شنیده ایم حسین

زندگی چیز دیگری شده است، تا به نامت رسیده ایم حسین!

عشق سوغاتِ کربلاست اگر مزه اش را چشیده ایم حسین!

هر دلی را به دلبری دادند، هر سری را به سَروری دادند

ما که هر وقت گفته ایم خدا، از خدایت شنیده ایم: حسین!

از خدایت شنیده ایم که گفت: نقش ها ما کشیده ایم اما

اَحسنُ الخالِقین از آن روییم که تو را آفریده ایم حسین!

زینت شانه های پیغمبر! تا شنیدیم ساعت آخر:

دل چگونه بریدی از اکبر، دل از عالم بریده ایم حسین!

این عَلَم ها و این علامت ها این چنین بی دلیل خم نشدند

همه ی ما شریک غم های خواهری قد خمیده ایم حسین!

تن بی دست مانده ی سقا دیده ای، وای از دلت آقا

در عوض ما کنار هر آبی عکس دستی کشیده ایم حسین!

ادامه مطلب...
۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۷:۲۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۱۱ ب.ظ حدیث وصل
در دست جبر اوست همه اختیارها

در دست جبر اوست همه اختیارها

روشن گر است ناله ی پشت شرارها

چون آفتاب در همه ی روزگارها

روشن تر است از همه ی روزها شبش

شب دیدنی ست جلوه ی شب زنده دارها 

خاک رهش بلند که شد ، تربتش کنید

فرقی نمی کنند تراب نگارها 

این است معجزش که دمی معجزه نکرد

از هیچ خلق سر نزد این گونه کارها 

این شانه را به هیچ نبی ای نداده اند

که بارها بلند شود زیر بارها 

یک ذره از تلألؤ خورشید کم نشد

ذره کجا و جلوه ی پروردگارها 

این دشت با اراده ی زینب اداره شد

در دست جبر اوست همه اختیارها 

ادامه مطلب...
۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۷:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل

سه ساله خواست بگوید علم نیفتاده

اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده

ولی مسیر من و او به هم نیفتاده 

به خواب سخت فرو رفته پای همت من

وگرنه اسم کسی از قلم نیفتاده

به غیر کار ندارم به خویش می گویم

چرا هنوز به ابروت خم نیفتاده 

بقیع شاهد زنده، شبیه سامرا

که اتفاق از این دست، کم نیفتاده 

بماند اینکه به آن قوم رحم کرده حسین 

هنوز سفره ی شاه از کرم نیفتاده 

بماند اینکه چه خمپاره ها که آمده است

ولی به حرمت او در حرم نیفتاده 

ادامه مطلب...
۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۷:۰۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل

دست و پا گم کرده بودم ،تن نمی دانم چه شد

هر که می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شد

مست بودم مست، پیراهن نمی‌دانم چه شد

من فقط یادم می‌آید گفت: وقت رفتن است

دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمی‌دانم چه شد

روبه روی خود نمی‌دیدم به جز آغوش دوست

در میان دشمنان، دشمن نمی‌دانم چه شد

سنگ باران بود و من یکسر رجز بودم رجز

ناله از من دور شد، شیون نمی‌دانم چه شد

من نمی‌دانم چه می‌گویید، شاید بر تنم

از خجالت آب شد جوشن، نمی‌دانم چه شد

مرده بودم، بانگ هل من ناصرش اعجاز کرد

ناگهان برخواستم، مردن نمی‌دانم چه شد

ادامه مطلب...
۱۰ آبان ۹۳ ، ۲۳:۰۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل

چون شیشه ی عطری که سرش گم شده باشد

بگذار که این باغ درش گم شده باشد
گل های ترش برگ و برش گم شده باشد

جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ 
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد

باغ شب من کاش درش بسته بماند 
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد

بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که 
صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد

شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده باشد

چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ 
خواب پدری که پسرش گم شده باشد

ادامه مطلب...
۱۰ آبان ۹۳ ، ۲۳:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

سردار لشگر من تنها علی علی

تنگی همیشه ی بابا علی علی!

سردارِ لشگر من تنها علی علی!

قدری بمان، به دل نگرانی های این حرم

مهلت بده برای تماشا علی علی!

باید «وَ إن یکاد» بخوانم که دور باد

چشمان بد از این قد و بالا علی علی!

یک سوی خیره چشم همه: این پیمبر است

یک سوی باز مانده دهان ها: علی... علی 

این گونه پا مکش به زمین، می کُشی مرا

بنگر نفس نفس زدنم را علی علی

ادامه مطلب...
۱۰ آبان ۹۳ ، ۲۲:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین (علیه السلام) 
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین (علیه السلام) 
از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست 
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین 
میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم 
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش روراه دیار نیستی کافیش نیست 
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بسکه محملها رود منزل به منزل با شتاب 
کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند 
تا بجائی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب 
ورنه این بی‌حرمتیها کی روا دارد حسین
سروران،‌پروانگان شمع رخسارش ولی 
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به تاج زین نهاده راه‌پیمای عراق 
می‌نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

ادامه مطلب...
۰۲ آبان ۹۳ ، ۲۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل