سید حسن حسینیماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت
جای ارزشهای ما را عرضه ی کالا گرفت

احترام «یاعلی» در ذهن بازوها شکست
دست مردی خسته شد، پای ترازوها شکست

فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد
خطبه های آتشین متروک ماند و خاک خورد

زیر بارانهای جاهل سقف تقوا نم کشید
سقفهای سخت، مانند مقوا نم کشید

با کدامین سحر از دلها محبت غیب شد؟
ناجوانمردی هنر، مردانگیها عیب شد؟

خانه ی دلهای ما را عشق خالی کرد و رفت
ناگهان برق محبت اتصالی کرد و رفت

سرسرای سینه ها را رنگ خاموشی گرفت
صورت آیینه زنگار فراموشی گرفت