۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر در وصف ائمه» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۵ ب.ظ حدیث وصل
مجنون علی اکبر لیلام به مولا

مجنون علی اکبر لیلام به مولا

می ایستم امروز خدا را به تماشا
ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم
من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را
ای عشق مینداز از امروز به فردا

آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق
یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد
لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت:
«المنته لله که در میکده شد وا...»

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو کانون تولا و تبرا

ای منطق رفتار تو چون خلق محمد(ص)
معراج برای تو مهیاست، بفرما!

ادامه مطلب...
۲۷ تیر ۹۵ ، ۱۷:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۰ ب.ظ حدیث وصل
قرآن که گشته است غزلخوان مجتبی

قرآن که گشته است غزلخوان مجتبی

قران که گشته است غزلخوان مجتبی

یک شرح کامل است به دیوان مجتبی 

دست خداست آنکه کند بین معرکه

تشبیه ذوالفقار به مژگان مجتبی 

رزق کریم می طلبی کربلا بیا!

قاسم گشوده سفره احسان مجتبی 

بسته نمی شود به طناب عذاب ها

پایی که وا شود به خیابان مجتبی 

آب فرات و گندم ری، استعاره اند

از آنچه داشت در دل خود، نان مجتبی...

((احمد بابایی))

۱۵ آذر ۹۳ ، ۱۶:۱۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۵۹ ب.ظ حدیث وصل
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی

کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی

کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی

نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی

مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد

که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی

چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد

چه مسجدی چه کنشتی، چه طاعتی چه گناهی

مده به دست سپاه فراق ملک دلم را

به شکر آن که در اقلیم حسن بر همه شاهی

بدین صفت که ز هر سو کشیده‌ای صف مژگان

تو یک سوار توانی زدن به قلب سپاهی

چگونه بر سر آتش سپندوار نسوزم

که شوق خال تو دارد مرا به حال تباهی

به غیر سینهٔ صد چاک خویش در صف محشر

شهید عشق نخواهد نه شاهدی، نه گواهی

اگر صباح قیامت ببینی آن رخ و قامت

جمال حور نجویی، وصال سدره نخواهی

رواست گر همه عمرش به انتظار سرآید

کسی که جان به ارادت نداده بر سر راهی

تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت

گهی به دانهٔ اشکی، گهی به شعله آهی

فتاد تابش مهر مهی به جان فروغی

چنان که برق تجلی فتد به خرمن کاهی

((فروغی بسطامی))

۱۲ آذر ۹۳ ، ۱۶:۵۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۴۶ ب.ظ حدیث وصل
قامت دین را نماز بی بصیرت ها شکست

قامت دین را نماز بی بصیرت ها شکست

 سکه ها ایمانشان را برد بیعت ها شکست

یک به یک سردارها رفتند قیمت‌ها شکست 

دست بدعت جانماز از زیر پای او کشید

در شب شومی که قبح هتک حرمتها شکست 

خنجر مأموم بر پای امامش زخم زد

قامت دین را نماز بی بصیرت ها شکست

دشمنان زخمش زدند و دوستان زخم زبان

آه این آیینه را سنگ ملامت ها شکست 

زهر جعده تلخ تر از صلح تحمیلی نبود

زهر را نوشید و بغضش بعد مدت ها شکست

((حسن عباسپور))

۰۸ آذر ۹۳ ، ۱۶:۴۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۲ ب.ظ حدیث وصل
گریه خوب است که بر معجر زینب باشد

گریه خوب است که بر معجر زینب باشد

خوبیِ گریه در آن است که در شب باشد

گریه خوب است که بر معجر زینب باشد

زینب از هر چه مجال است به یک گوشه گریخت

شاه عالم مگر این قدر مودب باشد!؟

حدسم این است که در عمر نکرده است تبی

شعله داغ است، چه معناست در او تب باشد؟

هر شب از کودکی اش داده سلامی به حسین

عشق خوب است که چون عیش مرتّب باشد

پنج تن گرد سرش دست فشان می چرخند

کعبه دل خوشکنکی شد که مکعب باشد

مست و مستور زآبشخور هم می نوشند

چه عجب گر به نجف مرقد زینب باشد

احتیاطاً همه باید که بر او سجده بریم

روز محشر چه بسازیم گر او رب باشد؟

جانمازی که به ایوان دمشق افتاده

خود به خود جانب سلطان دمشق افتاده

ادامه مطلب...
۰۶ آذر ۹۳ ، ۲۰:۲۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۲ ب.ظ حدیث وصل
عشق ، هر روز به تکرار تو بر می خیزد

عشق ، هر روز به تکرار تو بر می خیزد

عشق، هر روز به تکرار تو بر می خیزد

اشک، هر صبح به دیدار تو بر می خیزد

ای مسافر! به گلاب نگهم خواهم شست

گرد و خاکی که ز رخسار تو بر می خیزد

مگر ـ ای دشت عطش نوش!ـ گناهی داری؟

کآسمان نیز به انکار تو بر می خیزد

تو به پا خیز و بخواه از دل من؛ بر خیزد

شک ندارم که به اصرار تو بر می خیزد

شعر می خوانم و یک دشت غم و آهن و آه

از گلوی تر نی زار تو بر می خیزد

مگر آن دست چه بخشیده به آغوش فرات؟

که از آن بوی علم دار تو بر می خیزد

پاس می دارمت ای باغ! که هر روز، بهار

به تماشای سپیدار تو بر می خیزد

ادامه مطلب...
۰۵ آذر ۹۳ ، ۱۸:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۴ ب.ظ حدیث وصل
عاقل آن است که مسکین ابا عبدالله است

عاقل آن است که مسکین ابا عبدالله است

قبله تا طاق دو ابروى تو را کم دارد

چون نمازی ست که انگار خدا کم دارد

همه ی خلق سر سفره تو مهمانند

کرم سفره تو باز گدا کم دارد

سر ما را به دو تا کیسه زر گرم نکن

سائل خانه ات این بار دعا کم دارد

گریه کن هاى تو را قلب مصفا دادند

هر کجا گریه ی تو نیست صفا کم دارد

کاروانى پى ات افتاد و پى اش افتادم

دیدم انگار سگ قافله را کم دارد

من پى تربت بین الحرمینم، بفرست

چون مریضى که مریض است و دوا کم دارد

تا رسیدن به کمالات بلا باید دید

هر کسى که نرسیده ست بلا کم دارد

بین حج کرببلا رفتى و یعنى حج هم

نیست مقبول اگر کرببلا کم دارد

خانه ما دو سه ماه است حسینیه شده

این وسط عکس تو را خانه ما کم دارد

ادامه مطلب...
۰۳ آذر ۹۳ ، ۱۶:۰۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۶ ب.ظ حدیث وصل
کفر با پیراهن زهد و ریا برگشته است

کفر با پیراهن زهد و ریا برگشته است

 می فروشی در لباس پارسا برگشته است

آه از این نفرین که با دست دعا برگشته است

پینه های دست و پا سر زد به پیشانی، عجب!

کفر با پیراهن زهد و ریا برگشته است

داد از این طرز مسلمانی که هر کس در نظر

قبله را می جوید اما از خدا برگشته است

خیمه ی خورشید را "دین دارها" آتش زدند

آه معنای حقیقت تا کجا برگشته است

ای دل غمگین به استقبال زیبایی بیا

کاروانی را که روی نیزه ها برگشته است

چند بار آخر به استقبال یک تن می روند

سر جدا، بازو جدا، پیکر جدا برگشته است

جاءَ نورُ اشبه الناس بِخَیر الاولیاء

گوییا پیغمبر از غار حرا برگشته است

ادامه مطلب...
۰۱ آذر ۹۳ ، ۲۰:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۳۰ ب.ظ حدیث وصل
برترین تک بیت های عاشورایی (1)

برترین تک بیت های عاشورایی (1)

خبر آمد سری بر نیزه ها قرآن تلاوت کرد
کسی جز آل پیغمبر ندارد این هنرها را
((سید علی اصغر صالحی))


هرآدمی ز رفتن خود ردّ پا گذاشت
اما چرا ز رفتن تو ردّ دست ماند؟
((مهدی رحیمی))


اقرأ به نام عشق در این دشت پر بلا
بالای نیزه بود که قرآن شروع شد
((رضا احسان پور))


زینب که روی نیزه هفتاد و دو سر دیده است
در کودکی تشییع مفقود الاثر دیده است
((زهرا بشری موحد))

ادامه مطلب...
۲۹ آبان ۹۳ ، ۲۱:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۵۸ ب.ظ حدیث وصل
ای سکر آِیه هات به سر مستی صدات

ای سکر آِیه هات به سر مستی صدات

ای سُکرِ آیه‌هات به سَر‌مستی صِدات!
ای چشم‌هات مَعنی و لب‌هات آیه‌هات...!
در سینۀ تو معجزۀ جاری ابد
در قصّۀ ازل، نفست نفخۀ حیات...
ای نیزه‌ها ابولهبِ سورۀ سَرَت!
ای خونِ منتشر شده‌ات آیۀ زکات!
ای نامِ مُستعارت قرآنِ محکمات!
ای آفتابْ پیشِ تو و سایۀ تو مات!
قبله‌نمای گُم‌شدۀ ما! هُمای ما!
قرآنِ ناطقِ شبِ ما! کشتی نجات!
بشکن نمازِ باطلِ امواجِ مُرده را
ما تشنه‌‌ایم، تشنۀ توفانی از فُرات...
لب باز کن، به لهجۀ قرآن اذان بگو
تا بگذریم راکع و ساجد از این صراط
آن روز، عشق را به چه نامی صدا زدی
در خَلسۀ قُنوتَت و در ذکرِ ربّنات؟
آن روز ظهر، از چه سماعی که دَم زدی،
هستی به اقتدای تو افتاد در نشاط؟
ای نامِ مُستعارت قرآنِ مُحکمات!
ای آفتاب، پیشِ تو و سایۀ تو مات!

ادامه مطلب...
۲۹ آبان ۹۳ ، ۲۰:۵۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حدیث وصل