۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر ولایی» ثبت شده است

شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۶ ب.ظ حدیث وصل
باید که شب چشم تو را قدر بدانم

باید که شب چشم تو را قدر بدانم

ای جذبه ی ذی الحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد
((باید که شب چشم تو را قدر بدانم))
روی تو و خورشید، نه، روشن تر از آنی
چشم من و آیینه، نه، حیران تر از آنم
در سایه ی قرآن نگاه تو نشستم
باران زد و برخاست غبار از دل و جانم
برخاست جهان با من برخاسته از شوق
تا حادثه ی نام تو آمد به زبانم

ادامه مطلب...
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۷:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

ماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت

سید حسن حسینیماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت
جای ارزشهای ما را عرضه ی کالا گرفت

احترام «یاعلی» در ذهن بازوها شکست
دست مردی خسته شد، پای ترازوها شکست

فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد
خطبه های آتشین متروک ماند و خاک خورد

زیر بارانهای جاهل سقف تقوا نم کشید
سقفهای سخت، مانند مقوا نم کشید

با کدامین سحر از دلها محبت غیب شد؟
ناجوانمردی هنر، مردانگیها عیب شد؟

خانه ی دلهای ما را عشق خالی کرد و رفت
ناگهان برق محبت اتصالی کرد و رفت

سرسرای سینه ها را رنگ خاموشی گرفت
صورت آیینه زنگار فراموشی گرفت

ادامه مطلب...
۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۶:۲۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل