علی داوودی

باید که لهجه ی کهنم را عوض کنم

این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم 

یک صبح تازه را بسرایم از آفتاب

شمع قدیم سوختنم را عوض کنم

دارم میان مقبره ها راه می روم

شاید هوای زیستنم را عوض کنم 

بردار شعر های مرا، مرهمی بیار

بگذار وصله های تنم را عوض کنم 

بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود

از من مخواه تا کفنم را عوض کنم 

من که هنوز خسته ی باران دیشبم

فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم

علی داوودی