۱۰۳ مطلب با موضوع «شاعران آیینی» ثبت شده است

شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۴۲ ب.ظ حدیث وصل
از خویش میروم که تو با خود بیاری ام

از خویش میروم که تو با خود بیاری ام

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام
گل کرد خارخار شب بی قراری ام
تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم درآیینه کاری ام
گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست برآری به یاری ام
کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام
تا ساحل قرار تو چون موج بی قرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام
با ناخنم به سنگ نوشتم: بیا، بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام

((قیصر امین پور))

۱۵ آذر ۹۳ ، ۱۵:۴۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۰ ب.ظ حدیث وصل
شب آخر هنوز یادم هست

شب آخر هنوز یادم هست

شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر
خیمه تاریک شد، و این یعنی
روضه‌خوان گفت از شب آخر
گفت : این راه و این سیاهی شب
عشق چشمان خویش را بسته است
ما سحر قصد آسمان داریم
از زمین راه کربلا بسته است..

خشک می‌شد گلوی او کم‌کم
روضه‌خوان تشنه بود در باران
یک نفر استکان آب آورد
السلام علیک یا عطشان
استکان را بلند کرد ، ولی
عکس یک مشت روی آب افتاد
مشک لرزید و محو شد کم‌کم
اشک سید که توی آب افتاد

ادامه مطلب...
۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۹ ق.ظ حدیث وصل
من که در پیچ و خم جاده ی دنیا ماندم

من که در پیچ و خم جاده ی دنیا ماندم

 من که در پیچ و خم جاده ی دنیا ماندم

دردم این است چرا این همه تنها ماندم؟!

یک نفر نیست به داد منِ تنها برسد؟

در پی «راه بلد» در دل صحرا ماندم

حلّ این مشکل امروز به دست فرداست

چند سالی است که در حسرت فردا ماندم

در حقیقت شده آیا که بپرسم از خود

چه قدَر منتظر یوسف زهرا ماندم؟!

من به دنبال تو امّا تو کنارم هستی

آه ... من با لب تشنه ، لب دریا ماندم

چه کسی گفته که تو غایبی آقا؟! غلط است

منِ آلوده در این غیبت کبری ماندم

نوکری روسیَهَم ... جای تعجّب دارد

با تمام بدی ام باز هم «آقا» ماندم

یا بگویید: «بیا» یا که بگویید: «برو»

خسته ام بس که در این «شاید و امّا» ماندم

پسر فاطمه نگذار که ناکام شوم

جلوه کن منتظر جلوه ی طاها ماندم

کربلا ... پای پیاده ... چه قدَر می چسبد

من که امسال هم از کرب و بلا جا ماندم

((محمد فردوسی))

در کانال حدیث وصل عضو شوید : @hadisevasl

۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۱:۲۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۳ ق.ظ حدیث وصل
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من  نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی ترا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست 
آیا هنوز آمدنت را بها کم است

((محمد علی بهمنی))

در کانال حدیث وصل عضو شوید : @hadisevasl

۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۱:۲۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۵۹ ب.ظ حدیث وصل
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی

کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی

کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی

نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی

مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد

که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی

چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد

چه مسجدی چه کنشتی، چه طاعتی چه گناهی

مده به دست سپاه فراق ملک دلم را

به شکر آن که در اقلیم حسن بر همه شاهی

بدین صفت که ز هر سو کشیده‌ای صف مژگان

تو یک سوار توانی زدن به قلب سپاهی

چگونه بر سر آتش سپندوار نسوزم

که شوق خال تو دارد مرا به حال تباهی

به غیر سینهٔ صد چاک خویش در صف محشر

شهید عشق نخواهد نه شاهدی، نه گواهی

اگر صباح قیامت ببینی آن رخ و قامت

جمال حور نجویی، وصال سدره نخواهی

رواست گر همه عمرش به انتظار سرآید

کسی که جان به ارادت نداده بر سر راهی

تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت

گهی به دانهٔ اشکی، گهی به شعله آهی

فتاد تابش مهر مهی به جان فروغی

چنان که برق تجلی فتد به خرمن کاهی

((فروغی بسطامی))

۱۲ آذر ۹۳ ، ۱۶:۵۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۶ ب.ظ حدیث وصل
دل های عاشقان جهان کربلای توست

دل های عاشقان جهان کربلای توست

عشقت مرا دوباره از این جاده می‌برد

سخت است راه عشق ولی ساده می‌برد

 پای پیاده آمدم و شوق وصل تو

من را اگر چه از نفس افتاده، می‌برد

 دل‌های عاشقان جهان کربلای توست

نام تو را هر عاشق آزاده می‌برد

فریاد غربتت دل ما را تمام عمر

با کاروان نیزه از این جاده می‌برد

 این جاده دیده قافله ی اشک و آه را

بر روی نیزه ها سر خورشید و ماه را

 دیده‌ست در تلاطم طوفان بی‌کسی

یک کاروان بنفشه ی بی‌سرپناه را

 آن شب که ماند یاس سه‌ساله میان راه

یک لحظه برنداشته از او نگاه را

 در آخرین وداع غریبانه ی حرم

دیده عبور خواهری از قتلگاه را

 آن‌جا که داغ از جگرش بوسه‌ها ‌گرفت

گل‌زخم از نگاه ترش بوسه‌ها ‌گرفت

وقتی رسید او که سر از دست رفته بود

از زخم‌های شعله ورش بوسه‌ها ‌گرفت 

اما گذاشت بر دل او حسرتی، نسیم

از گیسوان همسفرش بوسه‌ها ‌گرفت

از راه دور دختر هجران کشیده‌ای

هر بار از لب پدرش بوسه‌ها ‌گرفت

ادامه مطلب...
۱۲ آذر ۹۳ ، ۱۶:۰۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
سه شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۷ ب.ظ حدیث وصل
بوی پیراهن خونین کسی می آید

بوی پیراهن خونین کسی می آید

یوسف، ای گمشده در بی سر وسامانی ها!
این غزل خوانی ها، معرکه گردانی ها

 سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی
همه جمع اند، چه شهری، چه بیابانی ها
 
چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید
بس که در حق تو کردند مسلمانی ها

همه در دست، ترنجی و از این می رنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها

خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام
ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها

عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست
این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟

 "این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست؟"
این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟

ادامه مطلب...
۱۱ آذر ۹۳ ، ۱۶:۰۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۰۴ ب.ظ حدیث وصل
پرچم شاه به سوی حرم عباس است

پرچم شاه به سوی حرم عباس است

هرچه داریم همه از کرم عباس است

خلقت جنت حق لطف کم عباس است

نور بر شمس وقمر ماه بنی هاشم داد

عرش یک ذره زخاک قدم عباس است

شیعه از کینه دشمن نهراسد هرگز

دین ما تحت لوای علم عباس است

نه فقط خلق زمین عبدو غلامش باشند

به خدا خیل ملائک خدم عباس است

در صف حشر علمدار شفاعت زهراست

علم فاطمه دست قلم عباس است

نام معشوق مبر نزد من از عشق بگو

عشق دیریست که در پیچ و خم عباس است

باب حاجات بود نام نکویش اما

منطبق باب حسین بارقم عباس است

ای که حاجت زحسین می طلبی دقت کن

پرچم شاه به سوی حرم عباس است

ادامه مطلب...
۱۰ آذر ۹۳ ، ۱۷:۰۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۳۷ ب.ظ حدیث وصل
شب نشینی چه قدر بین دو گنبد زیباست

شب نشینی چه قدر بین دو گنبد زیباست

شب نشینی چه قـدر بیـن دو گنبـد زیباست
در جــــوار حــــرم آل مـحـمــد (ص) زیباست
یک طرف حضـرت شـاه و طرفی حضـرت مـاه
گـردش دیــده و ســر هـر دو مجـدد زیباست
گـــر نـدانــی بــه کـدامـیــن حــرم اول بـروی
گـر بـمــانــی وسـط ایــن دو مــردد زیباست
رو بـه سوی حـرم عـشـق سـلامی بـدهـی
نــام او را بـکـشــی یکـسـره ممتـد زیباست
گـر که بـرگــردی و یـک بـدر ببـیـنـی به جلـو
بـعـد از آن ذکــر ابـاالـفـضـلـی ِ ابجد زیباست
چشم ها خیره بـخرما و رطب ها شده است
هـر کـه یک دانـه از آن نخـل بچیـنـد زیباست
چـون که بـا پـای برهنـه بکنی سعی و صفـا
عکـس گنـبـد بـه نـگـاه تـو بـیـوفـتـد زیباست
روضه هـای شب بیـن الحرمینـش درد است
حـال هـر عـاشـق او گـر بـشـود بـد زیباست
تشنه لـب را بـه کـنــار حـرمـش یـــاد کـنـی
دانـه هــای گــوهــر چـشـم بـریــزد زیباست

ادامه مطلب...
۱۰ آذر ۹۳ ، ۱۶:۳۷ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حدیث وصل
يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۵ ب.ظ حدیث وصل
ما شیعه زاده ایم و همین اعتبار ماست

ما شیعه زاده ایم و همین اعتبار ماست

ما شیعه زاده ایم و همین اعتبار ماست

در راه دوست دادن جان افتخار ماست

هرگز به زیر بیرق دشمن نمی رویم

تا پرچم عزای حسینی کنار ماست 

قامت به زیر بار ستم خم نمی کنیم

این تا ابد همیشه و هر جا شعار ماست 

دنیای بی حسین محال است باورش

اصلا حسین باعث این اقتدار ماست 

یا سینه میزنیم و یا گریه می کنیم

این رسم از زمان ولادت قرار ماست 

با اشک های مادر خود شیر خورده ایم

حالا اگر گدایی ارباب کار ماست 

از آن زمان که بی کفن افتاد بر زمین

بیچاره گشته ایم و سیه روزگار ماست

((مرتضی ملک محمدی))

ادامه مطلب...
۰۹ آذر ۹۳ ، ۱۶:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل