۱۶ مطلب با کلمهی کلیدی «شعر امام رضا» ثبت شده است
سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۶ ب.ظ
حدیث وصل
آمدم ای شاه سلامت کنم
عرض ارادت به مقامت کنم
آنچه که دارم تو رساندی به من
هیچ ندارم که به نامت کنم
آمده ام تا که سلامت کنم
سلامت کنم..
حرمت باغ گل و نور نفست بوی بهار است
نگه ات قبله نمای رخ بی صورت یار است
چه کسی رو به تو آورد و نچید از تو نگاهی
دل ما زلف پریشان رخ تو آینه دار است
نفست جام بهار است و رخت سبزه ی نوروز
چقدر بخت پریشان که در این سبزه دچار است
موجی وامانده در خود جا مانده بیرون از دریا مانده
موجی سرگشته از خود برگشته تنهای تنها مانده
جانی بیتابم چشمی بیخوابم لبریز از رویای تو
موجی تنهایم روزی می آیم می افتم در پای تو
روزی می آیم ، روزی می آیم می افتم در پای تو
۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۸:۳۶
۱
۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۳۴ ب.ظ
حدیث وصل
چه کودکانه خودم را به شاعری زده ام
که بی ترانه خودم را به شاعری زده ام
اتاق و پنجره و سقف از تو می گویند
شبیه خانه خودم را به شاعری زده ام
پر از خیال تو ام باید از تو بنویسم
به این بهانه خودم را به شاعری زده ام
برای اینکه تو تنها پناه من باشی
کبوترانه خودم را به شاعری زده ام
کبوترانه نشستم به پای چشمانت
که پر بگیرم از ایوان طلای چشمانت
دلم میان شلوغی شهر گم شده است
مرا امان بده در لابه لای چشمانت
۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۳۴
۰
۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۲۲ ب.ظ
حدیث وصل
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من – این های و هوی گنگ-
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همهی هم زبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانهی ناتو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
۲۷ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۲۲
۱
۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۳، ۰۴:۴۸ ب.ظ
حدیث وصل
در حریم نور جای مشعل و فانوس نیست
هیچ کس از لطف تو در این حرم مأیوس نیست
شکرِ حق با شیر مادر مهرتان در دل نشست
واقعا بیچاره هرکس با شما مأنوس نیست
کربلا و کاظمین و سامرا ، حتی نجف
هیچ جا بهرِ من درمانده همچون طوس نیست
دُرّ و مرجانی که از احسان به مردم میدهی
دَر صدف هایِ کفِ اعماق اقیانوس نیست
هرکس از سوی تو آمد بویِ جنت می دهد
بوی جنت هیچ جا چون در حرم محسوس نیست
این کبوتر که به دور گنبدت در گردش است
هم طراز هر پرش صدها پرِ طاووس نیست
۰۱ دی ۹۳ ، ۱۶:۴۸
۰
۰
حدیث وصل
اُدخُلوها بِسَلامٍ آمِنین... در باز شد
از میان جمعیت راهی به این سر، باز شد
در حرم سهل است، حتی در دل میدان مین
هر زمان که یا رضا گفتیم، معبر باز شد
اول ِ نامش که آمد بر زبانم سوختم
در دلم بال صد و ده تا کبوتر باز شد
از صدای گریه ی زن ها یکی واضح تر است
خوش به حالش بعد عمری بغض مادر باز شد
دار قالی... پنجره فولاد... مادر... سال ها
بس که روی هم گره زد بخت خواهر باز شد
نان حضرت، آب سقاخانه، اشکی پر نمک
سفره ی یک شعر آیینی دیگر باز شد
مادر از باب الرضا رد شد، به من رو کرد و گفت
بچه که بودی زبانت پشت این در باز شد
۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۶:۳۳
۰
۰
حدیث وصل
آن خالقی که بر تن بی روح جان دهد
مهر تو رایگان به دل خاکیان دهد
شخص کریم، جودِ بلاشرط می کند
آری خدا هر آنچه دهد رایگان دهد
هر نعمتی که داد خدا، بی سوال داد
وصل تو را که خواسته ام بی گمان دهد
از خلقت تو خواست خداوند لامکان
ما را کنار رحمت عامش مکان دهد
گر جان دهم به یک نگهت سود با من است
کالای خویش را که بدین حد گران دهد؟
بی امتحان مرا به غلامی قبول کن
رسوا شوم اگر دل من امتحان دهد
دارم امید لطف تو گیرد چو دست من
دامان پر ز گرد گناهم تکان دهد
می خواست گر خدای که نبخشد گناه ما
ما را چرا امام چنین مهربان دهد؟
آن پرچمی که بر سر بام حریم توست
راه بهشت را به محبان نشان دهد
قلب"حسان" به یاد تو از غصه فارغ است
در انتظار این که به پای تو جان دهد
روز جزا که در صف قرآن و عترتیم
ما را امام ثامن ضامن امان دهد
۱۶ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۴۱
۰
۰
حدیث وصل
وقتی که قال در حرمت حال می شود
دست دعا به شانه ی من بال می شود
در این همه مریض یکی را شفا مده
تقصیر توست این همه جنجال می شود
بر راه زائران تو کردیم گریه ها
این آبروی ماست که پامال می شود
از توبه در حریم تو ما هم ملک شدیم
آدم در این محیط سبک بال می شود
این نامه نیست بر پر و بال کبوتران
خون دل است سوی تو ارسال می شود
آباد شد کسی که ز گریه خراب شد
خوشحال آنکه پیش تو بد حال می شود
هر کس نمی رسد به در آفتاب او
معنی اگر چه نیز بود کال می شود
۱۶ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۲۶
۱
۰
حدیث وصل
يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۰۶ ب.ظ
حدیث وصل
بالم شکسته بود و هوایی نداشتم
از دست روزگار رهایی نداشتم
بیهوده نیست عاشق گنبد طلا شدم
مشهد اگر نبود که جایی نداشتم
دردم زیاد بود و طبیبی مرا ندید
دردم زیاد بود و دوایی نداشتم
گفتم مگر امام رضا چارهای کند
ای وای اگر امام رضایی نداشتم
گفتند در حرم همه را راه میدهند
اصلا بنای بیسروپایی نداشتم
میل تو بر دل آمد و میل گناه رفت
ورنه من از گناه ابایی نداشتم
چندین شب است گریه شده کار من ولی
باز هم برات کربوبلایی نداشتم
((مهدی میری))
۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۰۶
۱
۰
حدیث وصل
تصویر مهتاب و شب و آیینهبندان...
امشب صفای دیگری دارد شبستان
گلدستهها و آسمان سورمهای رنگ
نقش و نگار کاشی و گلهای ایوان
شهر از هیاهوها پر اما با حضورت
آرامش باغ ارم دارد خیابان
جایی به غیر از خانه امن شما نیست
چتر امانی، بر سر ما بیپناهان
در ساحل آرامشت پهلو گرفتند ...
دلهای طوفاندیده جمعی پریشان
گنبد ... کبوتر .. اشتیاق روشن ابـــر...
حس زیارتنامه خواندن زیر باران
قلبم هوایی میشود، پَر میکشد باز
با شوق معصومانهای سمت خراسان
۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۳۷
۱
۰
حدیث وصل
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است
یک قطعه از بهشت در اغوش مشهد است
حتی فرشتهای که به پابوس آمده
اینجا میان رفتن و ماندن مردد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست
پس بوی عطر کیست که مثلِ “محمد” است
حتی اگر به اخر خط هم رسیدهای
اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل میشود
جایی که بین عالم و آدم زبانزد است
هرجا “دلی” شکست ب اینجا بیاورید
اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۳۲
۲
۰
حدیث وصل