۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر دفاع مقدس» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۵ ب.ظ حدیث وصل
ما خواب بودیم و تو پرچم را نخواباندی

ما خواب بودیم و تو پرچم را نخواباندی

یخ بست دنیا در دلم ، "یخ بستن"ی آنی
"یخ بستن"ی آن طور که تنها تو می دانی

چیزی شبیه بهت تو از حال و روز ما
وقتی که داری روز.. نه شب نامه می خوانی

آری، شب آن بیرون،قیامت کرده ..حق داری
ما را نبخشی ّ و برامان دل بسوزانی

وقتی تو را دیدم تنم لرزید.. خندیدی..
-درچشم هایت اشک ها در لاله گردانی

بغضم گرفت از حرف هایی که نمی گفتی
خشکم زد از پرسه در آن چشمان بارانی

..فرمانروای درد، روی تخت درمانگاه..
..گم کردن خورشید در خواب زمستانی

ما خواب بودیم و تو پرچم را نخواباندی
ما خواب ماندیم و تو این جا رو به ویرانی..

ادامه مطلب...
۲۵ آذر ۹۳ ، ۱۵:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۰ ب.ظ حدیث وصل
شب آخر هنوز یادم هست

شب آخر هنوز یادم هست

شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر
خیمه تاریک شد، و این یعنی
روضه‌خوان گفت از شب آخر
گفت : این راه و این سیاهی شب
عشق چشمان خویش را بسته است
ما سحر قصد آسمان داریم
از زمین راه کربلا بسته است..

خشک می‌شد گلوی او کم‌کم
روضه‌خوان تشنه بود در باران
یک نفر استکان آب آورد
السلام علیک یا عطشان
استکان را بلند کرد ، ولی
عکس یک مشت روی آب افتاد
مشک لرزید و محو شد کم‌کم
اشک سید که توی آب افتاد

ادامه مطلب...
۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حدیث وصل

محرابهای مسجد دنیا، خدا نداشت

مانند نور آمدی و لا مکان شدی

پرواز آسمانی هفت آسمان شدی

با جلوه های نوری بالانشین خود

خورشید صبح و ظهر و غروب اذان شدی

تا اینکه انبیا به تو نزدیکتر شوند

روضه شدی و در همه دوران بیان شدی

محرابهای مسجد دنیا ، خدا نداشت

از عرش آمدی و خدای جهان شدی

یک یاحسین گفتم و دیدم دلم شکست

اشکم شدی ز گوشه ی چشمم روان شدی

یک شب کناره سفره تو سائلت شدیم

یک شب کنار سفره ی ما نانمان شدی

قبل از دراز کردن دست گدائی ام

آقا شدی کریم شدی مهربان شدی

ناراحت جدائی مهر تو نیستم

روزی که آمدی به دلم جاودان شدی

یک وقتی آمدم که به دردت نمی خورم

دیر آمدم تو همسفر خیزران شدی…

۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۴:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل

مراقب کوچه خیابونایین (بی سیم چی حامد زمانی)

قاسم صرافانبه گوشم از خط چه خبر بی سیم چی

بگو رسیدیم به کجای معبر

عمار عمار صدامو داری یاسر یاسر منم برادر

بگو از خط چه خبر بیسیم چی

بگو رسیدیم به کجای معبر

عمار عمار صدام و داری یاسر یاسر منم برادر

صدا ضعیفه یکمی بلندتر

ما زیر آتیشیم شما کجایین

مگه نگفتید اگه ما نباشیم

مراقب کوچه خیابونااین

با لقمه های نون خالی ساختیم

تا شما هر لقمه ای برندارین

چشامون و دادیم تا چشماتون و

برای دنیا روی هم نذارید

ستاره های آسمون شدیم ما

تا کی می خواین که پشت ابرها باشین

از آسمون دلخوش شدین به این که

توی تراس آسمون خراشین

ستاره های آسمون شدیم ما

تا کی می خوای که پشت ابرها باشین

از آسمون دلخوش شدی به این که

توی تراس آسمون خراشین

دانلود آهنگ با صدای حامد زمانی

♫♫♫♫♫♫

ادامه مطلب...
۱۴ مهر ۹۳ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

اُدخُلوها بِسَلامٍ آمِنین... در باز شد

محمد حسین ملکیاناُدخُلوها بِسَلامٍ آمِنین... در باز شد

از میان جمعیت راهی به این سر، باز شد 

در حرم سهل است، حتی در دل میدان مین

هر زمان که یا رضا گفتیم، معبر باز شد

اول ِ نامش که آمد بر زبانم سوختم

در دلم بال صد و ده تا کبوتر باز شد

از صدای گریه ی زن ها یکی واضح تر است

خوش به حالش بعد عمری بغض مادر باز شد

دار قالی... پنجره فولاد... مادر... سال ها

بس که روی هم گره زد بخت خواهر باز شد 

نان حضرت، آب سقاخانه، اشکی پر نمک

سفره ی یک شعر آیینی دیگر باز شد 

مادر از باب الرضا رد شد، به من رو کرد و گفت

بچه که بودی زبانت پشت این در باز شد

۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۶:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۵:۳۹ ب.ظ حدیث وصل
دلدادگان چون ساغر از دلبر گرفتند

دلدادگان چون ساغر از دلبر گرفتند

دلدادگان چون ساغر از دل بر گرفتند 
از غیر دلبر دامن دلبر گرفتند 
دادند جان تا در بر جانانه رفتند 
دادند دل تا در بر دلبر گرفتند 
پیمانه تردید بشکستند و این قوم 
از دست حق جام می باور گرفتند 
بر خواستند از بستر دنیای فانی 
زان پس عروس عشق را در برگرفتند 
رفتند یاران چابک سواران 
سر مست از عشق خدا از سر گذشتند 
سرمشق از آن کشته بی سر گرفتند 
بستند چشم از چشم و دست از دست شستند 
این شیوه از عباس نام آور گرفتند 
رفتند یاران چابک سواران 
نا خوانده علم آموزگار عشق گشتند 
نا رفته مکتب درس بی دفتر گرفتند 
بهر نثار جان به قربانگاه رفتند 
با حنجر خود بوسه از خنجر گرفتند 
از جان ودل یک یا علی گفتند و رفتند 

((خوانده شده توسط کربلایی جواد مقدم))

۰۷ مهر ۹۳ ، ۱۷:۳۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل

ابری که روی صندلی چرخدار بود

خیس از مرور خاطره های بهار بود
ابری که روی صندلی چرخدار بود
ابری که این پیاده رو او را مچاله کرد    
روزی پناه خستگی این دیار بود
آن روزها که پای به هر قله می گذاشت
 آن روزها به گُرده ی طوفان سوار بود
حالا به چشم رهگذران یک غریبه است
حالا چنان کتیبه ی زیر غبار بود
بین شلوغی جلوی دکّه مکث کرد
دعوا سر محاکمه ی شهردار بود
آن سوی پشت گاری خود ژست می گرفت
مرد لبوفروش سیاستمدار بود
از جنگ و صلح نسخه که پیچید ادامه داد:
اصرار بر ادامه ی جنگ انتحار بود
این سو کسی که جزوه ی کنکور می خرید
در چشمهاش نفرت از او آشکار بود
می خواست که فرار کند از پیاده رو
می خواست و ... به صندلی خود دچار بود
دستی به چرخها زد و سمت غروب رفت
ابری فشرده درصدد انفجار بود
خاموش کرد صاعقه های گلوش را
بغضی که روی صندلی چرخدار بود

۰۷ مهر ۹۳ ، ۱۷:۱۴ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حدیث وصل

باز هم اول مهر آمده بود

قیصر امین پورباز هم اول مهر آمده بود

و معلم آرام

اسم ها را می خواند.

اصغر پورحسین!

پاسخ آمد: حاضر.

قاسم هاشمیان!

پاسخ آمد: حاضر.

اکبر لیلا زاد...

پاسخش را کسی از جمع نداد.

بار دیگر هم خواند:

اکبر لیلازاد!

پاسخش را کسی از جمع نداد

همه ساکت بودیم

جای او اینجا بود

اینک اما، تنها

یک سبد لاله ی سرخ

در کنار ما بود

لحظه ای بعد، معلم سبد گل را دید

شانه هایش لرزید

همه ساکت بودیم

ناگهان در دل خود زمزمه ای حس کردیم

گل فریاد شکفت!

همه پاسخ دادیم:

حاضر، ما همه اکبر لیلا زادیم

۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۶:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

ماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت

سید حسن حسینیماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت
جای ارزشهای ما را عرضه ی کالا گرفت

احترام «یاعلی» در ذهن بازوها شکست
دست مردی خسته شد، پای ترازوها شکست

فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد
خطبه های آتشین متروک ماند و خاک خورد

زیر بارانهای جاهل سقف تقوا نم کشید
سقفهای سخت، مانند مقوا نم کشید

با کدامین سحر از دلها محبت غیب شد؟
ناجوانمردی هنر، مردانگیها عیب شد؟

خانه ی دلهای ما را عشق خالی کرد و رفت
ناگهان برق محبت اتصالی کرد و رفت

سرسرای سینه ها را رنگ خاموشی گرفت
صورت آیینه زنگار فراموشی گرفت

ادامه مطلب...
۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۶:۲۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل