محمد جواد الهی پورلطف تو بی واسطه دریای جودت بی کران

عالمی از فهم ابعاد وجودت ناتوان

صورت و سیرت...نه اصلا عمرت از مضمون پر است

ماه گندمگون! غریب خانه! مولای جوان!

چاههای خشک با دست تو جوشان می شدند

ای نگاهت مثل چشمه! ای دلت آتشفشان!

روز حسرت هیچ کس حسرت نخواهد خورد تا

بخشش ابن الرضایی تو باشد در میان

داستان عمر تو کوتاه بود اما نبود

لحظه ای تاریخ نور از ردپایت بی نشان

یوسفی اما عزیز خانه ات هم نیستی

یا سلیمانی که شأنش را نمی فهمد زمان

دوستانت بی وفایی دشمنانت خون دل

آشنای طعنه ای از کودکی... از این و ان

نامتان را شیعیان گاهی به قصد... بگذریم

ما چنین گفتیم تا وا شد دهان دیگران

از قضا من هم جواد بن الرضایم گر چه باز

بین ما فرق است مولا از زمین تا آسمان