۲ مطلب با موضوع «شاعران آیینی :: محمد سهرابی» ثبت شده است

جمعه, ۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۶ ب.ظ حدیث وصل
ای آفتاب روز غدیرت شراب ساز

ای آفتاب روز غدیرت شراب ساز

آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را

آموختم فرار ز یاران به یار را

دل می کشید ناز من و درد و بار را

کاموختم کشیدن ناز نگار را

پس می کشم به وزن و قوافی خمار را

 

گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل

گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل

گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل

ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل

مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را

 

باید که تر شود ز لب من شراب خشک

باید رسد به شبنم من آفتاب خشک

دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک

از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک

از ما مکن دریغ لب آب دار را

 

شد پایمال خال و خطت آبروی چشم

از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم

شد صرف نحوه ی نگهت گفت و گوی چشم

گفتی بسوز در غم من ، ای به روی چشم

تا می درم لباس بپا کن شرار را

 

با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته

بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته

خون دل است آنچه به پیمانه ریخته

از بس که در طواف تو پروانه ریخته

یاران گذاشتند ، همه کسب و کار را

ادامه مطلب...
۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۳:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل

تقصیر توست این همه جنجال می شود

محمد سهرابیوقتی که قال در حرمت حال می شود

دست دعا به شانه ی من بال می شود

در این همه مریض یکی را شفا مده

تقصیر توست این همه جنجال می شود

بر راه زائران تو کردیم گریه ها

این آبروی ماست که پامال می شود

از توبه در حریم تو ما هم ملک شدیم

آدم در این محیط سبک بال می شود

این نامه نیست بر پر و بال کبوتران

خون دل است سوی تو ارسال می شود

آباد شد کسی که ز گریه خراب شد

خوشحال آنکه پیش تو بد حال می شود

هر کس نمی رسد به در آفتاب او

معنی اگر چه نیز بود کال می شود

۱۶ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۲۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل