۵۰ مطلب با کلمهی کلیدی «حدیث وصل» ثبت شده است
دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۴۴ ب.ظ
حدیث وصل
سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم زکم و بیش
چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان زپشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان زگران جانی خویشم
بشکستهتر ازخویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند امین، بسته دنیا نیم اما
دلبسته یاران خراسانی خویشم
در کانال حدیث وصل عضو شوید : @hadisevasl
۲۷ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۴۴
۰
۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۲۲ ب.ظ
حدیث وصل
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من – این های و هوی گنگ-
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همهی هم زبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانهی ناتو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
۲۷ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۲۲
۱
۰
حدیث وصل
يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۱۵ ب.ظ
حدیث وصل
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سهشنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذرهبین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بیتابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
۲۶ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۱۵
۱
۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۰۶ ب.ظ
حدیث وصل
ازسینه ی اجاق تب نان نمی رود
هرچندفقرآمده ایمان نمی رود
تصویرمرد عابراین ازدحام ها
ازصفحه ی خیال خیابان نمی رود
رازیست بین چشم تو وآسمان که باز
ازپنجره تبسم باران نمی رود
تا پای عشق وانشوددردلت بدان!
سرمای ناگزیرزمستان نمی رود
پرواز،رویشی که پرازالتهاب هاست
ازذهن خاک خورده ی انسان نمی رود
((سارا رمضانی))
۲۰ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۰۶
۲
۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۳۴ ق.ظ
حدیث وصل
سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی
از ازل چرخانده دل ها را خدا ، سوی علی
او مع الحق گفت و از آن روز ما را میکُشند
دار ما خرما فروشان حلقه ی موی علی
ماندهام احمد پیمبر بود یا عطار عشق
بس که سلمان ها ، مسلمان کرد با بوی علی
گر میاندیشی نماز و روزهات را میخرند
ای برادر ! این تو و این هم ترازوی علی
بیشتر از برق دَم های دو سوی ذوالفقار
دوستان را کشته خَم های دو ابروی علی
۱۷ دی ۹۳ ، ۱۱:۳۴
۰
۰
حدیث وصل
سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۳، ۰۴:۲۸ ب.ظ
حدیث وصل
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید هراسان باشد
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
۱۶ دی ۹۳ ، ۱۶:۲۸
۱
۰
حدیث وصل
سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۲۲ ب.ظ
حدیث وصل
آیه آیه همه جا عطر جنان می آید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید
جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است
بشنود مدح تو را با هیجان می آید
می رسی مثل مسیحا و به جسم کعبه
با نفس های الهی تو جان می آید
بسکه در هر نفست جاذبهی توحیدی است
ریگ هم در کف دستت به زبان می آید
هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده ست
قبلهی عزت و ایمان به جهان می آید
با قدوم تو برای همهی اهل زمین
از سماوات خدا برگ امان می آید
نور توحیدی تو در همه جا پیچیده ست
از فراسوی جهان عطر اذان می آید
عرش معراج سماوات شده محرابت
ملکوتی ست در این جلوهی عالمتابت
۱۶ دی ۹۳ ، ۱۴:۲۲
۰
۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۲۰ ب.ظ
حدیث وصل
ذو الفقار تو دو دم دارد و عیسی یک دم
پس اولوالعزم ز شمشیر تو یکدم عقب است
نام من را بنویسید به ایوان نجف
نشد از نام سگ کهف کتاب آلوده
مطرب اگر دچار تو گردد سر گذر
قرآن به کف به زلف تو بندد سه تار را
ما بهتریم جان علی یا ملائکه
ما را بچسب نه ملک بال دار را
۰۴ دی ۹۳ ، ۱۴:۲۰
۲
۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۲۵ ب.ظ
حدیث وصل
چشمان تو راهی است سوی آسمان باز
دستت گره ها کرده از کار جهان باز
بر دوستدارت در نخواهی بست وقتی
بوده دراین خانه رو به دشمنان باز
حق داشتی از من نگاهت را بگیری
آغوش وا کردی برایم مهربان باز
ای وای از آن روزی که جانت را گرفتند
ای وای ازآن روزی که شد در ناگهان باز
دیدی میان کوچه حیدر دست بسته است
پهلوی در دیدی که مادر هست جانباز
سخت است از این بیشتر روضه بخوانم
بگذار باشد آخر این داستان باز
((حسین عباسپور))
۰۱ دی ۹۳ ، ۲۰:۲۵
۱
۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۳، ۰۴:۴۸ ب.ظ
حدیث وصل
در حریم نور جای مشعل و فانوس نیست
هیچ کس از لطف تو در این حرم مأیوس نیست
شکرِ حق با شیر مادر مهرتان در دل نشست
واقعا بیچاره هرکس با شما مأنوس نیست
کربلا و کاظمین و سامرا ، حتی نجف
هیچ جا بهرِ من درمانده همچون طوس نیست
دُرّ و مرجانی که از احسان به مردم میدهی
دَر صدف هایِ کفِ اعماق اقیانوس نیست
هرکس از سوی تو آمد بویِ جنت می دهد
بوی جنت هیچ جا چون در حرم محسوس نیست
این کبوتر که به دور گنبدت در گردش است
هم طراز هر پرش صدها پرِ طاووس نیست
۰۱ دی ۹۳ ، ۱۶:۴۸
۰
۰
حدیث وصل