پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۲ ب.ظ
حدیث وصل
خوبیِ گریه در آن است که در شب باشد
گریه خوب است که بر معجر زینب باشد
زینب از هر چه مجال است به یک گوشه گریخت
شاه عالم مگر این قدر مودب باشد!؟
حدسم این است که در عمر نکرده است تبی
شعله داغ است، چه معناست در او تب باشد؟
هر شب از کودکی اش داده سلامی به حسین
عشق خوب است که چون عیش مرتّب باشد
پنج تن گرد سرش دست فشان می چرخند
کعبه دل خوشکنکی شد که مکعب باشد
مست و مستور زآبشخور هم می نوشند
چه عجب گر به نجف مرقد زینب باشد
احتیاطاً همه باید که بر او سجده بریم
روز محشر چه بسازیم گر او رب باشد؟
جانمازی که به ایوان دمشق افتاده
خود به خود جانب سلطان دمشق افتاده
جای آن است که خون جگری بفروشیم
رنگ بنیاد کنیم و اثری بفروشیم
دخل تدبیر کفایت نکند هستی را
مصلحت دید من آن است سری بفروشیم
غسق معمار اگر رخنه ی دیوار گرفت
دیده را در قِبَل بال و پری بفروشیم
نکند باد سر دست ز بس معتبریم
سر سجاده چو انگور تری بفروشیم
خبر مرگ گدا را بخرند اهل کرم
گر بمیرد یکی از ما خبری بفروشیم
خواب در نوبت پرداخت تو خوابیده
تا مگر مخمل یک دست تری بفروشیم
ذره بینی ز تو و خصلت خاشاک ز من
دانگ بگذار که با هم شرری بفروشیم
توبه ای هست که بر یک دو سه ساغر ارزد
گر گذارند که ما هم گوهری بفروشیم
ذوق کردن ترک انداخت به جان و دل ما
نازکی بین که شده ذوق جنون قاتل ما
زینب اللهی ام این بار بیا بگذر از این
بر نمی گردم و دستی نکشم دیگر از این
مُهر برگشت ز کوی تو به رویم زده اند
زینب آباد ندارد خبری بهتر از این
چوبِ خشک تو شدن بوسه به پایت زدن است
دو سه پله بتراشند اگر منبر از این
دل سنگی است در این سینه ی پر فریادم
پا اگر داد تراشم دو سه انگشتر از این
هدیه ی حضرت عباس و حسین و تو کنم
تا که آن دو بشناسند مگر خواهر از این
ز آن هم گیس سپیدی لباست کهنه است
آن دو هم بوده جمال رُخشان بهتر از این
بگذرم مثل صبا زین همه زخم جگرت
بگذرم چون نفس نی چو اصغر از این
یک رباب همه علم به خودش چنگ زده
نیست معنی به ره عاطفه مادر تر از این
بوسه را با نفس خویش فرستاد به نی
جان از آن بوسه ی خونین به نفس داد به نی
((محمد سهرابی))
با تشکر از وبلاگ هم قافیه با باران
در کانال حدیث وصل عضو شوید : @hadisevasl
۹۳/۰۹/۰۶
۰
۰
حدیث وصل