شرمنده‌ام که همت آهو نداشتم

شصت و سه سال راه به این سو نداشتم

اقرار می‌کنم که من – این های و هوی گنگ-

ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم

جسمی معطر از نفسی گاه داشتم

روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم

فانوس بخت گم‌شدگان همیشه‌ام

حتی برای دیدن خود سو نداشتم

وایا به من که با همه‌ی هم زبانی‌ام

در خانواده نیز دعاگو نداشتم

شعرم صراحتی‌ست دل‌آزار، راستش

راهی به این زمانه‌ی ناتو نداشتم

نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است

باور نمی‌کنید که کندو نداشتم؟!

می‌شد که بندگی کنم و زندگی کنم

اما من اعتقاد به تابو نداشتم

آقا شما که از همه‌کس باخبرترید

من جز سری نهاده به زانو نداشتم

خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟

دیگر سوال دیگری از او نداشتم

((محمد علی بهمنی))