دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۵:۳۹ ب.ظ
حدیث وصل
دلدادگان چون ساغر از دل بر گرفتند
از غیر دلبر دامن دلبر گرفتند
دادند جان تا در بر جانانه رفتند
دادند دل تا در بر دلبر گرفتند
پیمانه تردید بشکستند و این قوم
از دست حق جام می باور گرفتند
بر خواستند از بستر دنیای فانی
زان پس عروس عشق را در برگرفتند
رفتند یاران چابک سواران
سر مست از عشق خدا از سر گذشتند
سرمشق از آن کشته بی سر گرفتند
بستند چشم از چشم و دست از دست شستند
این شیوه از عباس نام آور گرفتند
رفتند یاران چابک سواران
نا خوانده علم آموزگار عشق گشتند
نا رفته مکتب درس بی دفتر گرفتند
بهر نثار جان به قربانگاه رفتند
با حنجر خود بوسه از خنجر گرفتند
از جان ودل یک یا علی گفتند و رفتند
((خوانده شده توسط کربلایی جواد مقدم))
۰۷ مهر ۹۳ ، ۱۷:۳۹
۱
۰
حدیث وصل
خیس از مرور خاطره های بهار بود
ابری که روی صندلی چرخدار بود
ابری که این پیاده رو او را مچاله کرد
روزی پناه خستگی این دیار بود
آن روزها که پای به هر قله می گذاشت
آن روزها به گُرده ی طوفان سوار بود
حالا به چشم رهگذران یک غریبه است
حالا چنان کتیبه ی زیر غبار بود
بین شلوغی جلوی دکّه مکث کرد
دعوا سر محاکمه ی شهردار بود
آن سوی پشت گاری خود ژست می گرفت
مرد لبوفروش سیاستمدار بود
از جنگ و صلح نسخه که پیچید ادامه داد:
اصرار بر ادامه ی جنگ انتحار بود
این سو کسی که جزوه ی کنکور می خرید
در چشمهاش نفرت از او آشکار بود
می خواست که فرار کند از پیاده رو
می خواست و ... به صندلی خود دچار بود
دستی به چرخها زد و سمت غروب رفت
ابری فشرده درصدد انفجار بود
خاموش کرد صاعقه های گلوش را
بغضی که روی صندلی چرخدار بود
۰۷ مهر ۹۳ ، ۱۷:۱۴
۲
۰
حدیث وصل
يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۰۶ ب.ظ
حدیث وصل
بالم شکسته بود و هوایی نداشتم
از دست روزگار رهایی نداشتم
بیهوده نیست عاشق گنبد طلا شدم
مشهد اگر نبود که جایی نداشتم
دردم زیاد بود و طبیبی مرا ندید
دردم زیاد بود و دوایی نداشتم
گفتم مگر امام رضا چارهای کند
ای وای اگر امام رضایی نداشتم
گفتند در حرم همه را راه میدهند
اصلا بنای بیسروپایی نداشتم
میل تو بر دل آمد و میل گناه رفت
ورنه من از گناه ابایی نداشتم
چندین شب است گریه شده کار من ولی
باز هم برات کربوبلایی نداشتم
((مهدی میری))
۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۰۶
۱
۰
حدیث وصل