۱۱۲ مطلب با کلمهی کلیدی «شعر مذهبی» ثبت شده است
به گوشم از خط چه خبر بی سیم چی
بگو رسیدیم به کجای معبر
عمار عمار صدامو داری یاسر یاسر منم برادر
بگو از خط چه خبر بیسیم چی
بگو رسیدیم به کجای معبر
عمار عمار صدام و داری یاسر یاسر منم برادر
صدا ضعیفه یکمی بلندتر
ما زیر آتیشیم شما کجایین
مگه نگفتید اگه ما نباشیم
مراقب کوچه خیابونااین
با لقمه های نون خالی ساختیم
تا شما هر لقمه ای برندارین
چشامون و دادیم تا چشماتون و
برای دنیا روی هم نذارید
ستاره های آسمون شدیم ما
تا کی می خواین که پشت ابرها باشین
از آسمون دلخوش شدین به این که
توی تراس آسمون خراشین
ستاره های آسمون شدیم ما
تا کی می خوای که پشت ابرها باشین
از آسمون دلخوش شدی به این که
توی تراس آسمون خراشین
دانلود آهنگ با صدای حامد زمانی
♫♫♫♫♫♫
۱۴ مهر ۹۳ ، ۲۰:۰۰
۰
۰
حدیث وصل
اُدخُلوها بِسَلامٍ آمِنین... در باز شد
از میان جمعیت راهی به این سر، باز شد
در حرم سهل است، حتی در دل میدان مین
هر زمان که یا رضا گفتیم، معبر باز شد
اول ِ نامش که آمد بر زبانم سوختم
در دلم بال صد و ده تا کبوتر باز شد
از صدای گریه ی زن ها یکی واضح تر است
خوش به حالش بعد عمری بغض مادر باز شد
دار قالی... پنجره فولاد... مادر... سال ها
بس که روی هم گره زد بخت خواهر باز شد
نان حضرت، آب سقاخانه، اشکی پر نمک
سفره ی یک شعر آیینی دیگر باز شد
مادر از باب الرضا رد شد، به من رو کرد و گفت
بچه که بودی زبانت پشت این در باز شد
۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۶:۳۳
۰
۰
حدیث وصل
ز صفای ضریح دم نزنید
حرفی از بیرق و علم نزنید
گریه های بلند ممنوع است
روضه که هیچ سینه هم نزنید
کربلا رفته ها کنار بقیع
حرفی از صحن و از حرم نزنید
زائری خسته ام نگهبانان
به خدا زود می روم نزنید
زائری داد زد که نا مردان
تازیانه به مادرم نزنید
*
غربت ما بدون خاتمه است
مادر ما همیشه فاطمه است
*
۱۳ مهر ۹۳ ، ۰۸:۵۶
۰
۰
حدیث وصل
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت
"اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو
تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد
شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو
به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟
به راز عِزّةُ للّه نقش خاتم تو
من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم
که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو
تو کربلای سکوتی و چارده قرن است
نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو
چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست
و سالهاست همین جمله است مرهم تو
هوای روضه ندارم ولی کسی انگار
میان دفتر من می نویسد از غم تو
گریز می زند از ماتمت به عاشورا
گریز می زند از کربلا به ماتم تو
فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو.
۱۲ مهر ۹۳ ، ۲۰:۵۴
۲
۰
حدیث وصل
بسته است همه پنجره ها رو به نگاهم
چندی ست که گم گشته ی در نیمه ی راهم
حس می کنم آیینه ی من تیره و تار است
بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است
از بس که مناجات سحر را نسرودم
سجاده ی بارانی خود را نگشودم
پای سخن عشق دلم را ننشاندم
یعنی چه سحرها که ابو حمزه نخواندم
ای کاش کمی کم کنم این فاصله ها را
با خمسه عشر طی کنم این مرحله ها را
۱۲ مهر ۹۳ ، ۲۰:۳۸
۱
۰
حدیث وصل
گفتم: دلم به سردی غم های عالم است
گفتی: بخند مسأله جدی تر از غم است
در احترام پیچ و خم کوچه های شهر
سرها برای هرچه به غیر از خدا خم است
ساقی! کجاست باده؟ که در دست عاشقان
نوشابه های بحث برانگیز زمزم است
گرمای عشق نیست، که این بوسه های داغ
تعبیر تازه از اثرات جهنم است
دارم نمی رسم به خودم - قصه را ببند-
وقتی کلاغ، پاک کن قتل آدم است!
معشوقه ها، شلوغ خیابان، هجوم گرگ
« باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
۱۲ مهر ۹۳ ، ۲۰:۲۱
۱
۰
حدیث وصل
به رسم عشق غزل در رسای فاطمه است
غزل که هیچ دو عالم فدای فاطمه است
به مدحش از دل و جان هم که مایه بگزارم
نهایت سخنم ابتدای فاطمه است
تمام زندگی اش جلوه ای خدای نماست
کمال مدح خدا در ثنای فاطمه است
هزار حاتم تایی طلوع یک جلوه
ز بخشش و کرم دستهای فاطمه است
کسی اگر که دلش تنگ شد برای بهشت
نشانی اش درِ عصمت سرای فاطمه است
به وقت رزم اگر ذولفقار افاقه نکرد
سلاح اخر حیدر دعای فاطمه است
۱۱ مهر ۹۳ ، ۱۷:۴۴
۱
۰
حدیث وصل
من آشنای غربت و رنجت نبودم و
تنها برای آمدنت هی گریستم
درکت نمیکنم غم دوری و هجر چیست
چون عمر طی نمودم و بی غصه زیستم
گفتم بیا که یاریتان میکنم ولی
“مردش نبوده ام سر حرفم بایستم”
صد بار آمدی و من اما نیامدم
من جز برای آمدنت ، وقفه چیستم ؟
برنامه های جمعه خود را که ریختم
شرمنده جایتان نشده بین لیستم
یک خواهش از شما که برای ظهورتان
در روز غیر جمعه بیا ، جمعه نیستم
((حمید رضا محسنات))
۱۱ مهر ۹۳ ، ۱۷:۱۲
۴
۰
حدیث وصل
از این به بعد مراجعه کنندگان محترم می توانند اشعار خود را از طریق فرم ارسال شعر ارسال کنند یا اشعاری که دوست دارند نشر داده شود
لطفا دوستان شاعر لینک تصویری که دوست دارند در بالای شعرشان نمایش داده شود را ارسال کنند
همچنین صفحه آپارات وبلاگ دایر است و شما میتوانید ویدیوی شعرها را هم در صفحه ببینید
صفحه لنزور هم افتتاح شد
*بدلیل پاره ای از موارد آنلاین نبودیم اما ان شا الله از این به بعد دوباره کار خود را شروع می کنیم برای اعتلای اشعار آیینی
*کانال تلگرام افتتاح شد از منوی بالا ببینید
۱۰ مهر ۹۳ ، ۰۴:۴۹
۳
۰
حدیث وصل
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را
تمام دلهره ها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، می خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت،
ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگی است این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر
به روی خویش نیاورده اید آبله را
دلیل قافله می برد پا به پای خودش
نگاه تشنه ی آن کاروان یک دله را
هنوز یک به یک، آری به یاد می آری
تمام زخم زبان های شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
۰۹ مهر ۹۳ ، ۱۷:۰۱
۲
۰
حدیث وصل