همه دنبال فلانی و فلانی رفتند

سید حمیدرضا برقعی دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت

 آنکه انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد

 با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد

داد و بیداد که در بطن طلا آهن بود

چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود

داد و بیداد برادر که برادر تنهاست

جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست

 یک به یک در ملاء عام و نهانی رفتند

همه دنبال فلانی و فلانی رفتند

همه رفتند غمی نیست علی می ماند

جای سالم به تنش نیست ولی می ماند

مرد مولاست که تا لحظهء آخر مانده

دشمن از کشتن او خسته شده ٬در مانده

در دل جنگ نه هر خار و خسی می ماند

جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند

مرد آن است که سر تا قدمش غرق به خون

آنچنانی که علی از احد آمد بیرون

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

می رسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است

می فروشد زرهی را که رفیق جنگ است

ادامه مطلب...
۲۰ مهر ۹۳ ، ۲۲:۲۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

نقی زیباترین نام جهان است

نقی!نامی که فخر آسمان است

تلفظ کردنش حظ دهان است 

ز القاب امام هادی ماست

امامی که عزیز شیعیان است 

امام قد بلند ماهرویی

که جد حضرت صاحب زمان است 

نقی یعنی تو پاکی! پاک تر از...

همان آبی که در جنت روان است 

نقی چون مظهر پاکی ست... نامش

برای قرن آلوده گران است 

به نام مادرش سوگند... زهرا!

همان که صبح چشمش جاودان است 

نخواهد از نفس افتاد این عشق

که از هادی به قلب عاشقان است 

به کوری دو چشم آن حقیری

که از فرط حقارت بد دهان است 

به هر دیوار این دنیا نوشتیم:

"نقی زیباترین نام جهان است"

((وحیده افضلی))

۱۷ مهر ۹۳ ، ۲۱:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

شکاف کعبه شما را دلیل می داند

به اوج میبرد امشب مرا هوای شما

که عشق رابنویسم، فقط برای شما

نگاه میکنم اینجا به رد پای شما

ومی رسم به خدا ، تاخدا ،… خدای شما

که آفریدشما را زمین هوایی شد

وکعبه کعبه شد و خانه ای خدایی شد 

و بال هوروملک فرش این قدم ها شد

زمین برای حضور تو در تمنا شد

زاشک شوق ملائک ستاره پیدا شد

وعشق برتن هفت آسمان هویدا شد 

عصای دست نبی بوده ای و دست خدا

تو دستگیرکلیمی ، تو دستگیر عصا 

ادامه مطلب...
۱۷ مهر ۹۳ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

خارج از فهم کرم شب تابی

گفتن از شأن تو چه دشوار است

"اهل بیت نبوتی" آقا

"مهبط الوحی" و "معدن الرحمه"

تو تمام کرامتی آقا


عادت و خلق و خویتان احسان

"أمرُکُم رشد" و حرفتان نور است

من چه گویم که" شأنکم حقٌ "

ذهن من از مقامتان دور است

خط به خط جامعه کبیره تویی

چه نیازی به وصف من داری؟

صلب تو نور و نسل تو نور است

فوق نوری فراتری، آری

تو ز قوم و قبیله ی آبی

و مبرّا زِ عیب و ایرادی

نامت آیینه را خجل کرده

یا علی النقی و یا هادی

آمدی تیرگی فراری شد

قَمَرانه به شهر می تابی

و سیاهی تو را نمی فهمد

خارج از فهم کرم شب تابی

دشمنت هرچه گفت باکی نیست

تو نقی، پاک، مثل بارانی

چشم "شاهین" و جغد و کرکس کور

تا همیشه همای یزدانی

"متوکل" امام این قوم است

همشان مثل "معتز" و "واثِق"

با دهان قصد نورتان دارند!

نورکم حق و کلُّهم زاهِق ...

۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۷:۳۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

صحنه رزم روز محشر بود

ذوالفقاری که حق به لب دارد

روح از مشرکان طلب دارد 

ذوالفقاری که برق تا می‌زد

لشکری صف نبسته جا می‌زد 

شکل لا بود و از فنا می‌گفت

با علی بود و از خدا می‌گفت

تا که در دستهای حیدر بود

صحنه‌ی رزم، روز محشر بود

تیغ در پنجه‌های حیدر گشت

یک نفر آمد و دو تا برگشت 

تیغش از بس سبک رها شده بود

تن دوان بود و سر جدا شده بود 

تن دوان بود و بی خبر که چه شد؟

در هوا گیج مانده سر که چه شد 

تا علی عزم سر زدن کرده

ملک الموت هم کم آورده

ادامه مطلب...
۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۷:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

با آل علی هر که در افتاد ور افتاد

بالاتر از این هاست لوایی که تو داری

خورشید دمیده ز عبایی که تو داری

از بنده نوازی و عطایی که تو داری

آقای جهان است گدایی که تو داری

 

ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی

محبوب شده از کرمت شغل گدایی

 

چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند

مهر تو به دلهای مصفا بنشیند

هرکس به دلش مهر تو آقا بنشیند

مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند

 

لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم

آن روز دعا کرده که امروز چنینیم

 

تو آینه داری و کلام تو گهر بار

در وصف تو ماندند...چه گفتار و چه اشعار

حقا که زلالی و نجیبی و نسب دار

بر شیر ندارد اثری زوزه ی کفتار

 

در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد

با آل علی هر که در افتاد ور افتاد

ادامه مطلب...
۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۷:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

مگر عقول بشر از خدا چه می دانند؟

مگر نجوم ز بدر الدجی چه می دانند؟
زمینیان ز ستون سما چه می دانند؟
به عقل ناقص ما حق بده به تو نرسد
مگر عقول بشر از خدا چه می دانند؟
و عالمی که به ما خرده از علی گیرند
ز دلربایی مولای ما چه می دانند؟
اسیر های هوی و اسیر های هوس
ز دام عشق شه لا فتی چه می دانند؟
و مردمان حقیری که گرم دنیایند
ز دردهای دل مبتلا چه می دانند؟
 صحنه عشق است و قلبهای سیاه
از این حدیث و از این ماجرا چه می دانند؟
مرا امیر تویی مردمان سر در گم
از این امیر از این رهنما چه می دانند
دلم هوای تو کرده هوای شهر نجف 
دوباره لک زده این دل برای شهر نجف

((حسین صیامی))

۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۶:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۹ ب.ظ حدیث وصل
صد یوسف مصری شده مبهوت جمالت

صد یوسف مصری شده مبهوت جمالت

دستان تو دارد به وفای تو دلالت
صد یوسف مصری شده مبهوت جمالت
جانم بفدای همه‌ی اهل و عَیالت
شیری که به تو اُم‌بنین داد٬ حلالت

سردار سپاهی و سپهدار حسینی

یا حضرت عباس٬ علمدار حسینی

در بین خلائق لقبت حضرت سقاست
هرکس که شده نوکر دربار تو آقاست
ذکر روی سربند تو یا حضرت زهراست
اِکران نبرد تو خودش محشر کبراست

ادامه مطلب...
۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۵:۵۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

مراقب کوچه خیابونایین (بی سیم چی حامد زمانی)

قاسم صرافانبه گوشم از خط چه خبر بی سیم چی

بگو رسیدیم به کجای معبر

عمار عمار صدامو داری یاسر یاسر منم برادر

بگو از خط چه خبر بیسیم چی

بگو رسیدیم به کجای معبر

عمار عمار صدام و داری یاسر یاسر منم برادر

صدا ضعیفه یکمی بلندتر

ما زیر آتیشیم شما کجایین

مگه نگفتید اگه ما نباشیم

مراقب کوچه خیابونااین

با لقمه های نون خالی ساختیم

تا شما هر لقمه ای برندارین

چشامون و دادیم تا چشماتون و

برای دنیا روی هم نذارید

ستاره های آسمون شدیم ما

تا کی می خواین که پشت ابرها باشین

از آسمون دلخوش شدین به این که

توی تراس آسمون خراشین

ستاره های آسمون شدیم ما

تا کی می خوای که پشت ابرها باشین

از آسمون دلخوش شدی به این که

توی تراس آسمون خراشین

دانلود آهنگ با صدای حامد زمانی

♫♫♫♫♫♫

ادامه مطلب...
۱۴ مهر ۹۳ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

اُدخُلوها بِسَلامٍ آمِنین... در باز شد

محمد حسین ملکیاناُدخُلوها بِسَلامٍ آمِنین... در باز شد

از میان جمعیت راهی به این سر، باز شد 

در حرم سهل است، حتی در دل میدان مین

هر زمان که یا رضا گفتیم، معبر باز شد

اول ِ نامش که آمد بر زبانم سوختم

در دلم بال صد و ده تا کبوتر باز شد

از صدای گریه ی زن ها یکی واضح تر است

خوش به حالش بعد عمری بغض مادر باز شد

دار قالی... پنجره فولاد... مادر... سال ها

بس که روی هم گره زد بخت خواهر باز شد 

نان حضرت، آب سقاخانه، اشکی پر نمک

سفره ی یک شعر آیینی دیگر باز شد 

مادر از باب الرضا رد شد، به من رو کرد و گفت

بچه که بودی زبانت پشت این در باز شد

۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۶:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل