۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ارسال شعر آیینی» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۳۷ ب.ظ حدیث وصل
شب نشینی چه قدر بین دو گنبد زیباست

شب نشینی چه قدر بین دو گنبد زیباست

شب نشینی چه قـدر بیـن دو گنبـد زیباست
در جــــوار حــــرم آل مـحـمــد (ص) زیباست
یک طرف حضـرت شـاه و طرفی حضـرت مـاه
گـردش دیــده و ســر هـر دو مجـدد زیباست
گـــر نـدانــی بــه کـدامـیــن حــرم اول بـروی
گـر بـمــانــی وسـط ایــن دو مــردد زیباست
رو بـه سوی حـرم عـشـق سـلامی بـدهـی
نــام او را بـکـشــی یکـسـره ممتـد زیباست
گـر که بـرگــردی و یـک بـدر ببـیـنـی به جلـو
بـعـد از آن ذکــر ابـاالـفـضـلـی ِ ابجد زیباست
چشم ها خیره بـخرما و رطب ها شده است
هـر کـه یک دانـه از آن نخـل بچیـنـد زیباست
چـون که بـا پـای برهنـه بکنی سعی و صفـا
عکـس گنـبـد بـه نـگـاه تـو بـیـوفـتـد زیباست
روضه هـای شب بیـن الحرمینـش درد است
حـال هـر عـاشـق او گـر بـشـود بـد زیباست
تشنه لـب را بـه کـنــار حـرمـش یـــاد کـنـی
دانـه هــای گــوهــر چـشـم بـریــزد زیباست

ادامه مطلب...
۱۰ آذر ۹۳ ، ۱۶:۳۷ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حدیث وصل
يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۵ ب.ظ حدیث وصل
ما شیعه زاده ایم و همین اعتبار ماست

ما شیعه زاده ایم و همین اعتبار ماست

ما شیعه زاده ایم و همین اعتبار ماست

در راه دوست دادن جان افتخار ماست

هرگز به زیر بیرق دشمن نمی رویم

تا پرچم عزای حسینی کنار ماست 

قامت به زیر بار ستم خم نمی کنیم

این تا ابد همیشه و هر جا شعار ماست 

دنیای بی حسین محال است باورش

اصلا حسین باعث این اقتدار ماست 

یا سینه میزنیم و یا گریه می کنیم

این رسم از زمان ولادت قرار ماست 

با اشک های مادر خود شیر خورده ایم

حالا اگر گدایی ارباب کار ماست 

از آن زمان که بی کفن افتاد بر زمین

بیچاره گشته ایم و سیه روزگار ماست

((مرتضی ملک محمدی))

ادامه مطلب...
۰۹ آذر ۹۳ ، ۱۶:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۲ ب.ظ حدیث وصل
عشق ، هر روز به تکرار تو بر می خیزد

عشق ، هر روز به تکرار تو بر می خیزد

عشق، هر روز به تکرار تو بر می خیزد

اشک، هر صبح به دیدار تو بر می خیزد

ای مسافر! به گلاب نگهم خواهم شست

گرد و خاکی که ز رخسار تو بر می خیزد

مگر ـ ای دشت عطش نوش!ـ گناهی داری؟

کآسمان نیز به انکار تو بر می خیزد

تو به پا خیز و بخواه از دل من؛ بر خیزد

شک ندارم که به اصرار تو بر می خیزد

شعر می خوانم و یک دشت غم و آهن و آه

از گلوی تر نی زار تو بر می خیزد

مگر آن دست چه بخشیده به آغوش فرات؟

که از آن بوی علم دار تو بر می خیزد

پاس می دارمت ای باغ! که هر روز، بهار

به تماشای سپیدار تو بر می خیزد

ادامه مطلب...
۰۵ آذر ۹۳ ، ۱۸:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
سه شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۳ ب.ظ حدیث وصل
مادرم نذر تو را هر وقت هم زد گریه کرد

مادرم نذر تو را هر وقت هم زد گریه کرد

ابرِ مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد

با غمت گاهی نباید ساخت، باید گریه کرد 

امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را

از تو گفتم با دلم، کوتاه آمد؛ گریه کرد

ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد

مادرم نذر تو را هر وقت هم زد گریه کرد 

با تمام این اسیران فرق داری، قصه چیست؟

هر کسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد 

از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش

شاید آن شب «زجر» هم وقتی تو را زد گریه کرد

ادامه مطلب...
۰۴ آذر ۹۳ ، ۱۶:۱۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۴ ب.ظ حدیث وصل
عاقل آن است که مسکین ابا عبدالله است

عاقل آن است که مسکین ابا عبدالله است

قبله تا طاق دو ابروى تو را کم دارد

چون نمازی ست که انگار خدا کم دارد

همه ی خلق سر سفره تو مهمانند

کرم سفره تو باز گدا کم دارد

سر ما را به دو تا کیسه زر گرم نکن

سائل خانه ات این بار دعا کم دارد

گریه کن هاى تو را قلب مصفا دادند

هر کجا گریه ی تو نیست صفا کم دارد

کاروانى پى ات افتاد و پى اش افتادم

دیدم انگار سگ قافله را کم دارد

من پى تربت بین الحرمینم، بفرست

چون مریضى که مریض است و دوا کم دارد

تا رسیدن به کمالات بلا باید دید

هر کسى که نرسیده ست بلا کم دارد

بین حج کرببلا رفتى و یعنى حج هم

نیست مقبول اگر کرببلا کم دارد

خانه ما دو سه ماه است حسینیه شده

این وسط عکس تو را خانه ما کم دارد

ادامه مطلب...
۰۳ آذر ۹۳ ، ۱۶:۰۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۶ ب.ظ حدیث وصل
کفر با پیراهن زهد و ریا برگشته است

کفر با پیراهن زهد و ریا برگشته است

 می فروشی در لباس پارسا برگشته است

آه از این نفرین که با دست دعا برگشته است

پینه های دست و پا سر زد به پیشانی، عجب!

کفر با پیراهن زهد و ریا برگشته است

داد از این طرز مسلمانی که هر کس در نظر

قبله را می جوید اما از خدا برگشته است

خیمه ی خورشید را "دین دارها" آتش زدند

آه معنای حقیقت تا کجا برگشته است

ای دل غمگین به استقبال زیبایی بیا

کاروانی را که روی نیزه ها برگشته است

چند بار آخر به استقبال یک تن می روند

سر جدا، بازو جدا، پیکر جدا برگشته است

جاءَ نورُ اشبه الناس بِخَیر الاولیاء

گوییا پیغمبر از غار حرا برگشته است

ادامه مطلب...
۰۱ آذر ۹۳ ، ۲۰:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

شکست خطبه ی زینب ستون کاخش را

 هزار و نهصد و پنجاه زخم ، برتن داشت

درون هر گل زخمش ، هزار گلشن داشت

تمام حرمت آیینه ها شکسته شدند

زجنس آیه قرآن ، اگرچه جوشن داشت

فدای دین پیمبر، هزار جان حسین

برای دادن جان، حجت مبرهن داشت

برای دلهره های رقیه ، آرامش

برای اصغر خود، یاس داشت ، سوسن داشت

دوباره رفت برای هدایت امت

به روی دست مبارک، دلیل متقن داشت

ولی برای شکست حقیقت مطلق

یکی به دست کمان، دیگری فلاخن داشت

حسین، اصغر شش ماهه را به پیش آورد

سپاه مور و ملخ را یلی تهمتن داشت

برای موعظه آمد، ولی به هم گفتند

که داشت تیر سه شعبه؟ که قصد کشتن داشت؟

ادامه مطلب...
۲۹ آبان ۹۳ ، ۰۹:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل