سه شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۷ ب.ظ
حدیث وصل
یوسف، ای گمشده در بی سر وسامانی ها!
این غزل خوانی ها، معرکه گردانی ها
سر بازار شلوغ است، تو تنها ماندی
همه جمع اند، چه شهری، چه بیابانی ها
چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید
بس که در حق تو کردند مسلمانی ها
همه در دست، ترنجی و از این می رنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها
خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام
ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها
عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست
این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟
"این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست؟"
این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟
۱۱ آذر ۹۳ ، ۱۶:۰۷
۱
۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۰۴ ب.ظ
حدیث وصل
هرچه داریم همه از کرم عباس است
خلقت جنت حق لطف کم عباس است
نور بر شمس وقمر ماه بنی هاشم داد
عرش یک ذره زخاک قدم عباس است
شیعه از کینه دشمن نهراسد هرگز
دین ما تحت لوای علم عباس است
نه فقط خلق زمین عبدو غلامش باشند
به خدا خیل ملائک خدم عباس است
در صف حشر علمدار شفاعت زهراست
علم فاطمه دست قلم عباس است
نام معشوق مبر نزد من از عشق بگو
عشق دیریست که در پیچ و خم عباس است
باب حاجات بود نام نکویش اما
منطبق باب حسین بارقم عباس است
ای که حاجت زحسین می طلبی دقت کن
پرچم شاه به سوی حرم عباس است
۱۰ آذر ۹۳ ، ۱۷:۰۴
۱
۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۳۷ ب.ظ
حدیث وصل
شب نشینی چه قـدر بیـن دو گنبـد زیباست
در جــــوار حــــرم آل مـحـمــد (ص) زیباست
یک طرف حضـرت شـاه و طرفی حضـرت مـاه
گـردش دیــده و ســر هـر دو مجـدد زیباست
گـــر نـدانــی بــه کـدامـیــن حــرم اول بـروی
گـر بـمــانــی وسـط ایــن دو مــردد زیباست
رو بـه سوی حـرم عـشـق سـلامی بـدهـی
نــام او را بـکـشــی یکـسـره ممتـد زیباست
گـر که بـرگــردی و یـک بـدر ببـیـنـی به جلـو
بـعـد از آن ذکــر ابـاالـفـضـلـی ِ ابجد زیباست
چشم ها خیره بـخرما و رطب ها شده است
هـر کـه یک دانـه از آن نخـل بچیـنـد زیباست
چـون که بـا پـای برهنـه بکنی سعی و صفـا
عکـس گنـبـد بـه نـگـاه تـو بـیـوفـتـد زیباست
روضه هـای شب بیـن الحرمینـش درد است
حـال هـر عـاشـق او گـر بـشـود بـد زیباست
تشنه لـب را بـه کـنــار حـرمـش یـــاد کـنـی
دانـه هــای گــوهــر چـشـم بـریــزد زیباست
۱۰ آذر ۹۳ ، ۱۶:۳۷
۲
۰
حدیث وصل
يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۵ ب.ظ
حدیث وصل
ما شیعه زاده ایم و همین اعتبار ماست
در راه دوست دادن جان افتخار ماست
هرگز به زیر بیرق دشمن نمی رویم
تا پرچم عزای حسینی کنار ماست
قامت به زیر بار ستم خم نمی کنیم
این تا ابد همیشه و هر جا شعار ماست
دنیای بی حسین محال است باورش
اصلا حسین باعث این اقتدار ماست
یا سینه میزنیم و یا گریه می کنیم
این رسم از زمان ولادت قرار ماست
با اشک های مادر خود شیر خورده ایم
حالا اگر گدایی ارباب کار ماست
از آن زمان که بی کفن افتاد بر زمین
بیچاره گشته ایم و سیه روزگار ماست
((مرتضی ملک محمدی))
۰۹ آذر ۹۳ ، ۱۶:۰۵
۱
۰
حدیث وصل
شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۴۶ ب.ظ
حدیث وصل
سکه ها ایمانشان را برد بیعت ها شکست
یک به یک سردارها رفتند قیمتها شکست
دست بدعت جانماز از زیر پای او کشید
در شب شومی که قبح هتک حرمتها شکست
خنجر مأموم بر پای امامش زخم زد
قامت دین را نماز بی بصیرت ها شکست
دشمنان زخمش زدند و دوستان زخم زبان
آه این آیینه را سنگ ملامت ها شکست
زهر جعده تلخ تر از صلح تحمیلی نبود
زهر را نوشید و بغضش بعد مدت ها شکست
((حسن عباسپور))
۰۸ آذر ۹۳ ، ۱۶:۴۶
۲
۰
حدیث وصل
جمعه, ۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۶ ب.ظ
حدیث وصل
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را
آموختم فرار ز یاران به یار را
دل می کشید ناز من و درد و بار را
کاموختم کشیدن ناز نگار را
پس می کشم به وزن و قوافی خمار را
گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل
گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل
گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل
ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل
مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را
باید که تر شود ز لب من شراب خشک
باید رسد به شبنم من آفتاب خشک
دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک
از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک
از ما مکن دریغ لب آب دار را
شد پایمال خال و خطت آبروی چشم
از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم
شد صرف نحوه ی نگهت گفت و گوی چشم
گفتی بسوز در غم من ، ای به روی چشم
تا می درم لباس بپا کن شرار را
با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته
بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته
خون دل است آنچه به پیمانه ریخته
از بس که در طواف تو پروانه ریخته
یاران گذاشتند ، همه کسب و کار را
۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۳:۵۶
۱
۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۲ ب.ظ
حدیث وصل
خوبیِ گریه در آن است که در شب باشد
گریه خوب است که بر معجر زینب باشد
زینب از هر چه مجال است به یک گوشه گریخت
شاه عالم مگر این قدر مودب باشد!؟
حدسم این است که در عمر نکرده است تبی
شعله داغ است، چه معناست در او تب باشد؟
هر شب از کودکی اش داده سلامی به حسین
عشق خوب است که چون عیش مرتّب باشد
پنج تن گرد سرش دست فشان می چرخند
کعبه دل خوشکنکی شد که مکعب باشد
مست و مستور زآبشخور هم می نوشند
چه عجب گر به نجف مرقد زینب باشد
احتیاطاً همه باید که بر او سجده بریم
روز محشر چه بسازیم گر او رب باشد؟
جانمازی که به ایوان دمشق افتاده
خود به خود جانب سلطان دمشق افتاده
۰۶ آذر ۹۳ ، ۲۰:۲۲
۰
۰
حدیث وصل
پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۴ ب.ظ
حدیث وصل
کیست امشب در دل طوفانی او جا کند
قطره های تاولش را راهی دریا کند
گرد و خاکی گشته بود اما هنوز آئینه بود
صفحه آئینه را فردای محشر وا کند
مشتی از خاکستر پروانه نیت کرده است
کنج این ویران سرا میخانه ای برپا کند
تار و پودی از لباس مندرس گردیده اش
می تواند دیده یعقوب را بینا کند
او که دارد پنجه ای مشکل گشا قادر نبود
چشمهای بسته بابای خودرا وا کند
گیسویش را زیر پای میهمانش پهن کرد
آنقدر فرصت نشد تا بوریا پیدا کند
خشت های این خرابه سنگ غسلش می شود
یک نفر باید دوباره غسل یک زهرا کند
گشته بود اما هنوز آئینه بود
صفحه آئینه را فردای محشر وا کند
مشتی از خاکستر پروانه نیت کرده است
کنج این ویران سرا میخانه ای برپا کند
تار و پودی از لباس مندرس گردیده اش
می تواند دیده یعقوب را بینا کند
۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۹:۳۴
۰
۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۲ ب.ظ
حدیث وصل
عشق، هر روز به تکرار تو بر می خیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو بر می خیزد
ای مسافر! به گلاب نگهم خواهم شست
گرد و خاکی که ز رخسار تو بر می خیزد
مگر ـ ای دشت عطش نوش!ـ گناهی داری؟
کآسمان نیز به انکار تو بر می خیزد
تو به پا خیز و بخواه از دل من؛ بر خیزد
شک ندارم که به اصرار تو بر می خیزد
شعر می خوانم و یک دشت غم و آهن و آه
از گلوی تر نی زار تو بر می خیزد
مگر آن دست چه بخشیده به آغوش فرات؟
که از آن بوی علم دار تو بر می خیزد
پاس می دارمت ای باغ! که هر روز، بهار
به تماشای سپیدار تو بر می خیزد
۰۵ آذر ۹۳ ، ۱۸:۱۲
۰
۰
حدیث وصل
سه شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۳ ب.ظ
حدیث وصل
ابرِ مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد
با غمت گاهی نباید ساخت، باید گریه کرد
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را
از تو گفتم با دلم، کوتاه آمد؛ گریه کرد
ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد
مادرم نذر تو را هر وقت هم زد گریه کرد
با تمام این اسیران فرق داری، قصه چیست؟
هر کسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد
از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش
شاید آن شب «زجر» هم وقتی تو را زد گریه کرد
۰۴ آذر ۹۳ ، ۱۶:۱۳
۰
۰
حدیث وصل