پنجشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۰۱ ب.ظ
حدیث وصل
این روزها پر از تب مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بی وفاییام
ای زخمی از دوروئی من! دوست دارمت
در گیر و دار تیرگی و روشناییام
گم کرده ام مسیر تو را در غبار شهر
اما اسیر توست دل روستاییام
گفتند کربلای زمینی... نیامدم
حالا که راه بسته شده من هواییام
این بار چندم است که تا مرز آمدم
آه از شکسته بالی و بی دست و پاییام...
پلکم که گرم میشود از خواب میپرم
با سرفه های همسفر شیمیاییام
آوردهام بضاعت مزجاة قوم را
انگشتر "عزیز"م و تسبیح داییام
آوردهام پناه به شش گوشه ی غمت
برگشتهام به اصلیت نینواییام
۲۲ آبان ۹۳ ، ۱۲:۰۱
۰
۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۱۱ ب.ظ
حدیث وصل
روشن گر است ناله ی پشت شرارها
چون آفتاب در همه ی روزگارها
روشن تر است از همه ی روزها شبش
شب دیدنی ست جلوه ی شب زنده دارها
خاک رهش بلند که شد ، تربتش کنید
فرقی نمی کنند تراب نگارها
این است معجزش که دمی معجزه نکرد
از هیچ خلق سر نزد این گونه کارها
این شانه را به هیچ نبی ای نداده اند
که بارها بلند شود زیر بارها
یک ذره از تلألؤ خورشید کم نشد
ذره کجا و جلوه ی پروردگارها
این دشت با اراده ی زینب اداره شد
در دست جبر اوست همه اختیارها
۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۷:۱۱
۱
۰
حدیث وصل
هرکسی خواسته باشد به خدایی برسد
باید از کشتی تو راهنمایی برسد
نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی
بی تو جبریل محال است به جایی برسد
سر به زیر قدم توست بها میگیرد
پس چه بهتر سر ما نیز به پایی برسد
نیستم عاشق اگر منت درمان بکشم
به روی چشم اگر از تو بلایی برسد
وقت تو وقت شریفی است ولی بین مسیر
منتظر می شوی اینقدر گدایی برسد
بعد از این وقت کرم پشت در خانه مرو
بگذار این دل ما هم به نوایی برسد
ما هنوزم که هنوز است سر کار تواییم
تا ببینیم که از تو چه عطایی برسد
طلب ماست نداریم همین ما را بس
اگر از مادر تو چند دعایی برسد
رحمت واسعه ات کیسه ی ما را پر کرد
این چه لطفی است به هر بی سر و پایی برسد
گریه کن های تو همسایه ی زهرا هستند
بگذارید فقط روز جزایی برسد
یا حسین است و یا ذکر شریف زینب
اگر از ما به صف حشر صدایی برسد
به پریشانی گیسوت قسم نزدیک است
که به ما هم خبر کرببلایی برسد
((علی اکبر لطیفیان))
۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۶:۱۶
۱
۰
حدیث وصل