۱۰۳ مطلب با موضوع «شاعران آیینی» ثبت شده است

حسین! سایه ی تو از سر همه کم شد

دلی که سینه زن هر شب محرم شد

صدای هر تپشش ذکر یا حسینَم شد

به یاد غربت یک لحظة تو این گونه

بساط گریة هر روز من فراهم شد

شبی که در دل من خیمه زد غم از هر سو

دلم حسینیة بغض و آه و ماتم شد

فدای زلف پریشان تو که بر نیزه

برای قافله سالاری تو پرچم شد

فرشته مثل رقیه سیاه می پوشد

حسین ! سایة تو از سر همه کم شد

همیشه هر شب جمعه امید دارم که

دوباره زائر شش گوشة تو خواهم شد

قسم به عشق که رنگ حسین می گیرد

دلی که سینه زن هر شب محرم شد

۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۷:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل

نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود

نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود

شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود 

نخستین اتفاق تلخ‌تر از تلخ در تاریخ که

پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرّم بود

مدینه نه که حتی مکّه دیگر جای امنی نیست

تمام کربلا و کوفه غرق ابن ملجم بود 

فتاد از پا کنار رود در آن ظهر درد آلود

کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود 

اگر در کربلا طوفان نمی شد کس نمی‌فهمید

چرا یک عمر پشت ذوالفقار مرتضی خم بود

((علیرضا قزوه))

۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۵:۰۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل

ذی الحجه اش درست به پایان نمی رسد

برپا شده است در دل من خیمه ی غمی
جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشته ام یار و همدمی
بر سیل اشک خانه بناکرده ام ولی
این بیت سُست را نفروشم به عالمی
گفتی شکار آتش دوزخ نمی شود
چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی
دستی به زلف دسته ی زنجیرزن بکش
آشفته ام میان صفوف منظّمی
می خوانی ام به حُکم روایات روشنی
می خواهمت مطابق آیات محکمی
ذی الحجّه اش درست به پایان نمی رسد

تقویم اگر نداشته باشد مُحرّمی ...

۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۵:۰۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل

محرابهای مسجد دنیا، خدا نداشت

مانند نور آمدی و لا مکان شدی

پرواز آسمانی هفت آسمان شدی

با جلوه های نوری بالانشین خود

خورشید صبح و ظهر و غروب اذان شدی

تا اینکه انبیا به تو نزدیکتر شوند

روضه شدی و در همه دوران بیان شدی

محرابهای مسجد دنیا ، خدا نداشت

از عرش آمدی و خدای جهان شدی

یک یاحسین گفتم و دیدم دلم شکست

اشکم شدی ز گوشه ی چشمم روان شدی

یک شب کناره سفره تو سائلت شدیم

یک شب کنار سفره ی ما نانمان شدی

قبل از دراز کردن دست گدائی ام

آقا شدی کریم شدی مهربان شدی

ناراحت جدائی مهر تو نیستم

روزی که آمدی به دلم جاودان شدی

یک وقتی آمدم که به دردت نمی خورم

دیر آمدم تو همسفر خیزران شدی…

۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۴:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است


مولای ما نمونهء دیگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم

این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی

آیینه ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی شهر علم بود

شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود

یا جبرِِییل واژهء بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است

هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

 

این شعر استعاره ندارد برای او

تقصیر من که نیست برابر نداشته است

۲۲ مهر ۹۳ ، ۱۵:۴۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل

وصف خدا برای شه لافتی کم است

امیدوارم قبول شود از حضرت امیر:

وصف خدا برای شه لافتی کم است

بحر نوشتن صفتش آبها کم است

جز فاطمه به همسری مرتضی کم است

آقا برای از تو سرودن هوا کم است

هر کس که از پیاله عشق تو مست شد

او از عدم درآمد و یکباره هست شد

راه سلوک دین همه عارفان تویی

ای بوتراب تو، پدر این جهان تویی

ایزد نشانیت و خدا را نشان تویی ( و او خوانده نشود)

قرآن همه تو است فراتر ز آن تویی

وقتی که آیه آیه قرآن برای توست 

خصمت یقین بدان، که خصم خدای توست

این نفخ صور نیست فقط نعره علیست

این روح کبریاست که در جسم آن ولیست

این بانگ لافتی ز خدا و هم از نبی است

جبریل هر چه شد ز غلامی این وصی است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته

بهتر بگویم او ز تو بهتر نداشته

وقتی که شهر مات به این ذکر ناب شد

ناد علی تمام شد عالم خراب شد

باران شروع شد و زمین سیر از آب شد

از مهر رویتان همه عالم سراب شد

گر ذره را تبرک آن خاک پا کند

دیگر که ذره نیست یقین کارها کند

۲۱ مهر ۹۳ ، ۱۷:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

همه دنبال فلانی و فلانی رفتند

سید حمیدرضا برقعی دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت

 آنکه انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد

 با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد

داد و بیداد که در بطن طلا آهن بود

چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود

داد و بیداد برادر که برادر تنهاست

جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست

 یک به یک در ملاء عام و نهانی رفتند

همه دنبال فلانی و فلانی رفتند

همه رفتند غمی نیست علی می ماند

جای سالم به تنش نیست ولی می ماند

مرد مولاست که تا لحظهء آخر مانده

دشمن از کشتن او خسته شده ٬در مانده

در دل جنگ نه هر خار و خسی می ماند

جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند

مرد آن است که سر تا قدمش غرق به خون

آنچنانی که علی از احد آمد بیرون

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

می رسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است

می فروشد زرهی را که رفیق جنگ است

ادامه مطلب...
۲۰ مهر ۹۳ ، ۲۲:۲۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

نقی زیباترین نام جهان است

نقی!نامی که فخر آسمان است

تلفظ کردنش حظ دهان است 

ز القاب امام هادی ماست

امامی که عزیز شیعیان است 

امام قد بلند ماهرویی

که جد حضرت صاحب زمان است 

نقی یعنی تو پاکی! پاک تر از...

همان آبی که در جنت روان است 

نقی چون مظهر پاکی ست... نامش

برای قرن آلوده گران است 

به نام مادرش سوگند... زهرا!

همان که صبح چشمش جاودان است 

نخواهد از نفس افتاد این عشق

که از هادی به قلب عاشقان است 

به کوری دو چشم آن حقیری

که از فرط حقارت بد دهان است 

به هر دیوار این دنیا نوشتیم:

"نقی زیباترین نام جهان است"

((وحیده افضلی))

۱۷ مهر ۹۳ ، ۲۱:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

شکاف کعبه شما را دلیل می داند

به اوج میبرد امشب مرا هوای شما

که عشق رابنویسم، فقط برای شما

نگاه میکنم اینجا به رد پای شما

ومی رسم به خدا ، تاخدا ،… خدای شما

که آفریدشما را زمین هوایی شد

وکعبه کعبه شد و خانه ای خدایی شد 

و بال هوروملک فرش این قدم ها شد

زمین برای حضور تو در تمنا شد

زاشک شوق ملائک ستاره پیدا شد

وعشق برتن هفت آسمان هویدا شد 

عصای دست نبی بوده ای و دست خدا

تو دستگیرکلیمی ، تو دستگیر عصا 

ادامه مطلب...
۱۷ مهر ۹۳ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل

خارج از فهم کرم شب تابی

گفتن از شأن تو چه دشوار است

"اهل بیت نبوتی" آقا

"مهبط الوحی" و "معدن الرحمه"

تو تمام کرامتی آقا


عادت و خلق و خویتان احسان

"أمرُکُم رشد" و حرفتان نور است

من چه گویم که" شأنکم حقٌ "

ذهن من از مقامتان دور است

خط به خط جامعه کبیره تویی

چه نیازی به وصف من داری؟

صلب تو نور و نسل تو نور است

فوق نوری فراتری، آری

تو ز قوم و قبیله ی آبی

و مبرّا زِ عیب و ایرادی

نامت آیینه را خجل کرده

یا علی النقی و یا هادی

آمدی تیرگی فراری شد

قَمَرانه به شهر می تابی

و سیاهی تو را نمی فهمد

خارج از فهم کرم شب تابی

دشمنت هرچه گفت باکی نیست

تو نقی، پاک، مثل بارانی

چشم "شاهین" و جغد و کرکس کور

تا همیشه همای یزدانی

"متوکل" امام این قوم است

همشان مثل "معتز" و "واثِق"

با دهان قصد نورتان دارند!

نورکم حق و کلُّهم زاهِق ...

۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۷:۳۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل