۱۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر آیینی» ثبت شده است

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۱۳ ب.ظ حدیث وصل
بخوان به نام خدا آِیه آیه باران را

بخوان به نام خدا آِیه آیه باران را

بخوان به نام خدا آیه آیه باران را
و بشکن این تب خوابی که کشته انسان را
بخوان به نام پریشان گیسوان حسین
بدم درون زمینی که مرده طوفان را
بلال کرده دلم را اذان چشمانت
همان تلاطم موجی که برده سلمان را
بیا به هرم همان داغ سینه های کبود
ببار بر دل من التهاب ایمان را
بهار ملتهبم هرم نام زیبایت
شکست توی غزل هیبت زمستان را

((سارا رمضانی))

۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۱۳ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
حدیث وصل
چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۰۶ ب.ظ حدیث وصل
از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک

از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک

در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم

خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم

در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم

نام شیرین تو  بردم فاطمه! شاعر شدم

رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست

می‌برد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست

ناگهان دیدم میان خانه‌ی پیغمبرم

چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم

چرخ می‌زد یک نفس روح القدس دور و برم

تا نوشتم فاطمه، بوسید برگ دفترم

از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک

آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک

ادامه مطلب...
۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۵۳ ب.ظ حدیث وصل
ذکر مصیبت حضرت زهرا-روضه تحیر

ذکر مصیبت حضرت زهرا-روضه تحیر

زینبین و حسین پشت حسن

بین بابای خویش و مادرشان

ای فدای تحیر آن‌ها...

چه می‌آید ای خدا سرشان

 

حسنش بغض کرده یک گوشه

زینب اما دوان دوان آمد

پسر دیگرش به سر می‌زد

ناله‌هایی ز آسمان آمد

 

مادر خوب ما... چهل نامرد

و مغیره همان حوالی بود

من بمیرم که حیدر کرار

وای بر من که در چه حالی بود

ادامه مطلب...
۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۳۴ ب.ظ حدیث وصل
چه کودکانه خودم را به شاعری زده ام

چه کودکانه خودم را به شاعری زده ام

چه کودکانه خودم را به شاعری زده ام

که بی ترانه خودم را به شاعری زده ام

اتاق و پنجره و سقف از تو می گویند

شبیه خانه خودم را به شاعری زده ام

پر از خیال تو ام باید از تو بنویسم

به این بهانه خودم را به شاعری زده ام

برای اینکه تو تنها پناه من باشی

کبوترانه خودم را به شاعری زده ام

کبوترانه نشستم به پای چشمانت

که پر بگیرم از ایوان طلای چشمانت

دلم میان شلوغی شهر گم شده است

مرا امان بده در لابه لای چشمانت

ادامه مطلب...
۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۴۴ ب.ظ حدیث وصل
دلبسته ی یاران خراسانی خویشم

دلبسته ی یاران خراسانی خویشم

سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم 
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم 
در بزم وصال تو نگویم زکم و بیش 
چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم 
لب باز نکردم به خروشی و فغانی 
من محرم راز دل طوفانی خویشم 
یک چند پشیمان شدم از رندی 
و مستی 
عمریست پشیمان زپشیمانی خویشم 
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم 
شرمنده جانان زگران جانی خویشم 
بشکسته‌تر ازخویش ندیدم به همه عمر 
افسرده دل از خویشم و زند
انی خویشم 
هر چند امین، بسته دنیا نیم اما 
دلبسته یاران خراسانی خویشم

در کانال حدیث وصل عضو شوید : @hadisevasl

۲۷ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۴۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۲۲ ب.ظ حدیث وصل
شرمنده ام که همت آهو نداشتم

شرمنده ام که همت آهو نداشتم

شرمنده‌ام که همت آهو نداشتم

شصت و سه سال راه به این سو نداشتم

اقرار می‌کنم که من – این های و هوی گنگ-

ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم

جسمی معطر از نفسی گاه داشتم

روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم

فانوس بخت گم‌شدگان همیشه‌ام

حتی برای دیدن خود سو نداشتم

وایا به من که با همه‌ی هم زبانی‌ام

در خانواده نیز دعاگو نداشتم

شعرم صراحتی‌ست دل‌آزار، راستش

راهی به این زمانه‌ی ناتو نداشتم

نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است

باور نمی‌کنید که کندو نداشتم؟!

ادامه مطلب...
۲۷ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۲۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۴۸ ب.ظ حدیث وصل
به یادت داغ بر دل می نشانم(به همراه موسیقی شعر)

به یادت داغ بر دل می نشانم(به همراه موسیقی شعر)

به یادت داغ بر دل می نشانم
ز دیده خون به دامن می فشانم
چو نی،  گر نالم از سوز جدایی
نیستان را  به آتش  می کشانم

به یادت ای چراغ روشن من
زداغ دل بسوزد دامن من
ز بس در دل، گل یادت  شکوفاست
گرفته بوی گل ، پیراهن من

همه شب خواب بینم ، خواب دیدار
دلی دارم ، دلی بی تاب دیدار
تو خورشیدی و من شبنم چه سازم
نه تاب دوری و نه تاب دیدار

ادامه مطلب...
۲۶ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۴۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل
يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۱۵ ب.ظ حدیث وصل
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

ادامه مطلب...
۲۶ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۱۵ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حدیث وصل
دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۰۶ ب.ظ حدیث وصل
هر چند فقر آمده ایمان نمی رود

هر چند فقر آمده ایمان نمی رود

ازسینه ی اجاق تب نان نمی رود

هرچندفقرآمده ایمان نمی رود

تصویرمرد عابراین ازدحام ها

ازصفحه ی خیال خیابان نمی رود

رازیست بین چشم تو وآسمان که باز

ازپنجره تبسم باران نمی رود

تا پای عشق وانشوددردلت بدان!

سرمای ناگزیرزمستان نمی رود

پرواز،رویشی که پرازالتهاب هاست

ازذهن خاک خورده ی انسان نمی رود

((سارا رمضانی))

۲۰ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۰۶ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حدیث وصل
چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۳۴ ق.ظ حدیث وصل
سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی

سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی

سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی

از ازل چرخانده دل ها را خدا ، سوی علی

او مع الحق گفت و از آن روز ما را می‌کُشند

دار ما خرما فروشان حلقه ی موی علی

مانده‌ام احمد پیمبر بود یا عطار عشق

بس که سلمان ها ، مسلمان کرد با بوی علی

گر می‌اندیشی نماز و روزه‌ات را می‌خرند

ای برادر ! این تو و این هم ترازوی علی

بیشتر از برق دَم‌ های دو سوی ذوالفقار

دوستان را کشته خَم‌ های دو ابروی علی

ادامه مطلب...
۱۷ دی ۹۳ ، ۱۱:۳۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حدیث وصل