تنگی همیشه ی بابا علی علی!
سردارِ لشگر من تنها علی علی!
قدری بمان، به دل نگرانی های این حرم
مهلت بده برای تماشا علی علی!
باید «وَ إن یکاد» بخوانم که دور باد
چشمان بد از این قد و بالا علی علی!
یک سوی خیره چشم همه: این پیمبر است
یک سوی باز مانده دهان ها: علی... علی
این گونه پا مکش به زمین، می کُشی مرا
بنگر نفس نفس زدنم را علی علی
۱۰ آبان ۹۳ ، ۲۲:۵۸
۰
۰
حدیث وصل
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین (علیه السلام)
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین (علیه السلام)
از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش روراه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بسکه محملها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمیداند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا بجائی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
ورنه این بیحرمتیها کی روا دارد حسین
سروران،پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به تاج زین نهاده راهپیمای عراق
مینماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
۰۲ آبان ۹۳ ، ۲۱:۳۵
۱
۰
حدیث وصل
هرکسی خواسته باشد به خدایی برسد
باید از کشتی تو راهنمایی برسد
نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی
بی تو جبریل محال است به جایی برسد
سر به زیر قدم توست بها میگیرد
پس چه بهتر سر ما نیز به پایی برسد
نیستم عاشق اگر منت درمان بکشم
به روی چشم اگر از تو بلایی برسد
وقت تو وقت شریفی است ولی بین مسیر
منتظر می شوی اینقدر گدایی برسد
بعد از این وقت کرم پشت در خانه مرو
بگذار این دل ما هم به نوایی برسد
ما هنوزم که هنوز است سر کار تواییم
تا ببینیم که از تو چه عطایی برسد
طلب ماست نداریم همین ما را بس
اگر از مادر تو چند دعایی برسد
رحمت واسعه ات کیسه ی ما را پر کرد
این چه لطفی است به هر بی سر و پایی برسد
گریه کن های تو همسایه ی زهرا هستند
بگذارید فقط روز جزایی برسد
یا حسین است و یا ذکر شریف زینب
اگر از ما به صف حشر صدایی برسد
به پریشانی گیسوت قسم نزدیک است
که به ما هم خبر کرببلایی برسد
((علی اکبر لطیفیان))
۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۶:۱۶
۱
۰
حدیث وصل
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلاییها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۵:۵۸
۱
۰
حدیث وصل
دلی که سینه زن هر شب محرم شد
صدای هر تپشش ذکر یا حسینَم شد
به یاد غربت یک لحظة تو این گونه
بساط گریة هر روز من فراهم شد
شبی که در دل من خیمه زد غم از هر سو
دلم حسینیة بغض و آه و ماتم شد
فدای زلف پریشان تو که بر نیزه
برای قافله سالاری تو پرچم شد
فرشته مثل رقیه سیاه می پوشد
حسین ! سایة تو از سر همه کم شد
همیشه هر شب جمعه امید دارم که
دوباره زائر شش گوشة تو خواهم شد
قسم به عشق که رنگ حسین می گیرد
دلی که سینه زن هر شب محرم شد
۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۷:۱۴
۱
۰
حدیث وصل
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
نخستین اتفاق تلختر از تلخ در تاریخ که
پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرّم بود
مدینه نه که حتی مکّه دیگر جای امنی نیست
تمام کربلا و کوفه غرق ابن ملجم بود
فتاد از پا کنار رود در آن ظهر درد آلود
کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود
اگر در کربلا طوفان نمی شد کس نمیفهمید
چرا یک عمر پشت ذوالفقار مرتضی خم بود
((علیرضا قزوه))
۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۵:۰۹
۱
۰
حدیث وصل
برپا شده است در دل من خیمه ی غمی
جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشته ام یار و همدمی
بر سیل اشک خانه بناکرده ام ولی
این بیت سُست را نفروشم به عالمی
گفتی شکار آتش دوزخ نمی شود
چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی
دستی به زلف دسته ی زنجیرزن بکش
آشفته ام میان صفوف منظّمی
می خوانی ام به حُکم روایات روشنی
می خواهمت مطابق آیات محکمی
ذی الحجّه اش درست به پایان نمی رسد
تقویم اگر نداشته باشد مُحرّمی ...
۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۵:۰۴
۱
۰
حدیث وصل
مانند نور آمدی و لا مکان شدی
پرواز آسمانی هفت آسمان شدی
با جلوه های نوری بالانشین خود
خورشید صبح و ظهر و غروب اذان شدی
تا اینکه انبیا به تو نزدیکتر شوند
روضه شدی و در همه دوران بیان شدی
محرابهای مسجد دنیا ، خدا نداشت
از عرش آمدی و خدای جهان شدی
یک یاحسین گفتم و دیدم دلم شکست
اشکم شدی ز گوشه ی چشمم روان شدی
یک شب کناره سفره تو سائلت شدیم
یک شب کنار سفره ی ما نانمان شدی
قبل از دراز کردن دست گدائی ام
آقا شدی کریم شدی مهربان شدی
ناراحت جدائی مهر تو نیستم
روزی که آمدی به دلم جاودان شدی
یک وقتی آمدم که به دردت نمی خورم
دیر آمدم تو همسفر خیزران شدی…
۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۴:۳۵
۱
۰
حدیث وصل
مولای ما نمونهء دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِِییل واژهء بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
۲۲ مهر ۹۳ ، ۱۵:۴۵
۱
۰
حدیث وصل
امیدوارم قبول شود از حضرت امیر:
وصف خدا برای شه لافتی کم است
بحر نوشتن صفتش آبها کم است
جز فاطمه به همسری مرتضی کم است
آقا برای از تو سرودن هوا کم است
هر کس که از پیاله عشق تو مست شد
او از عدم درآمد و یکباره هست شد
راه سلوک دین همه عارفان تویی
ای بوتراب تو، پدر این جهان تویی
ایزد نشانیت و خدا را نشان تویی ( و او خوانده نشود)
قرآن همه تو است فراتر ز آن تویی
وقتی که آیه آیه قرآن برای توست
خصمت یقین بدان، که خصم خدای توست
این نفخ صور نیست فقط نعره علیست
این روح کبریاست که در جسم آن ولیست
این بانگ لافتی ز خدا و هم از نبی است
جبریل هر چه شد ز غلامی این وصی است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته
بهتر بگویم او ز تو بهتر نداشته
وقتی که شهر مات به این ذکر ناب شد
ناد علی تمام شد عالم خراب شد
باران شروع شد و زمین سیر از آب شد
از مهر رویتان همه عالم سراب شد
گر ذره را تبرک آن خاک پا کند
دیگر که ذره نیست یقین کارها کند
۲۱ مهر ۹۳ ، ۱۷:۰۱
۰
۰
حدیث وصل